داستان زهرا امیر ابراهیمی رو همه میدونید
تلخ ترین و واقعی ترین داستان.
همه هم در موردش با هم حرف زدیم..شایعه پراکنی کردیم..عکس و فیلم بود که در این مورد رد و بدل میکردیم
اما کدوممون خودمون رو جای اون دختر گذاشتیم؟
کدوممون فکر آبروش رو کردیم؟
قبول کنید که همه ما ته دلمون دوست داشتیم که این فیلم واقعی باشه و هر روز بر شایعات بیشتر دامن می زدیم
اما وای بر ما..
وای بر ما که به قول یک وبلاگ نویس غیبت و تهمت جزو فرهنگ ایرانیمون شده و با افتخار هم به این فرهنگ می بالیم.
چطور فردی رو که در یک فیلم پورنو یا یک عکس با اون کیفیت بد منسوب کردیم به زهرا امیر ابراهیمی؟
با چه دلیل و مدرک اینگونه میشه با آبروی یک فرد بازی کرد؟
زهرا امیر ابراهمیم تا امروز سکوت کرده بود
اما بالاخره زبان گشود و حرف زد
حرف هایی که اگر کمی انسانیت داشته باشیم باید با خوندش از خجالت خون بگرییم
این هم درد دل زهرا امیر ابراهیمی:
پاييز امسال ، پاييزي تر از هر سال ، ابري و باراني.
گاهي آفتاب فقط براي يادآوري وجود فصل هاي ديگر از لا به لاي ابرها مي تابد. سكوتم دليل اعتقاد به شما نبود ، خود را باور داشتم. قصد من يادآوري هيچ فصلي نيست.
نور كافي نيست ؛ اما هنوز مي توان تجربه تلخي را با كساني كه آسمان دلشان ابري تر از آسمان خاكستري شهر ماست تقسيم كرد.
شايد اين شرح يك تجربه است.
شايد اين يك شكايت است براي زهره شوكت و يا من مسوولي هستم با نام" زهرا اميرابراهيمي" براي دفاع از آن چه كه حتي به من مربوط نيست ؛ و شايد اين تلاشي بيهوده است براي حفظ حرمت يك انسان ، هنر و يا جامعه هنرمندان و شايد اين همه ، دلشوره ايست براي يك جامعه.
آن چه با عنوان هاي مختلف مثلاً فيلم غير اخلاقي زهره شوكت از نيمه ماه مبارك رمضان جزو تنقلات روي كرسي برخي محافل همكاران ، منازل دوستان ، شهروندان و شهرستانها شده است ، چيزي نيست جز تاييدي بر تلاش بيهوده فردي ما در عرصه هنر و برداشتن گام هاي بي ثمر در جهت رشد.
همه ما مي دانيم كه عدالت بدون قدرت هيچ است و قدرت بدون عدالت ، خشونت.
آري ؛ اين قدرت ، قدرت جمعي ِ برخي از همكاران و همنوعان عزيزي است كه به بي عدالتي و خشونت تبديل شد.
خشونتي كه حتي مي توانيم با دست خودمان زهره شوكت را به خودكشي واداريم و يا اعدام و شايد هم بدتر...
پس براي دلداري دوستان ، آشنايان ِ خارج و داخل كشور و يا بهتر است بگويم براي آگاهيتان : هموطنان ، همكاران ، روزنامه عزيز ؛ زهرا اميرابراهيمي ( هنرپيشه مذكور به قول شما ) كه گويا تشابهي ظاهري دارد با شخص ديگري در فيلم غير اخلاقي كه در ماه مبارك رمضان دست به دست از نظرتان مي گذشت ( و تا كنون نيز هم ) ، در صحت و سلامت كامل به سر مي برد و خوشبختانه دليلي كافي براي خودكشي پيدا نكرده است و من زنده هستم ... هنوز.
كساني كه با اين بي پروايي از بي حرمت كردن ديگران لذت مي برند ، در درجه اول انسانيت خودشان را با دست خود ، زودتر كشته اند.
نجابت برخي هموطنان را كه چه عرض كنم ... اما هميشه خدا را سپاس. ماه پشت ابر نمي ماند.
بالاخره در اين روزهاي ابري ، قانون براي تكذيب اين شايعه و فاجعه از لاي ابرها تابيد.
جاي آن است كه تشكر و قدرداني كافي از توجه و پيگيري مستمر مسوولين قانون براي حفاظت از محارم و حيثيت و تكذيب اين شايعه بنمايم.
انسانها ، متمدنين ، روشنفكران ، اشرفين مخلوقات و اي ديگران ؛ من اولين و آخرين نفري نخواهم بود كه شايعات و اكاذيبي اين چنين به او نسبت داده مي شود.
بار سنگين بي حرمتي و تهمت را بر دوش ، با دليل بي گناهي تحمل كرديم. از ما كه گذشت ، اما سوال اين است ؛ اگر هتك حرمت هايي نه براي آدمي كه مي شناسيد ، نه براي مثلاً زهره شوكت ، كه براي شخصي عادي اتفاق بيافتد چه بايد بكنيم؟
- بني آدم اعضاي يك پيكرند
بعضي وقتها بد نيست كه خودمان را جاي ديگري بگذاريم ( اين درس تمام اديان است ) دقيقاً جاي ديگري و نه فقط به رسم دلسوزي. من به خاطر شما ، خودم را جاي پدري مي گذارم كه هر روز چشمهاي غمگين دخترش را براي دلداري مي بوسد و شايد نمي فهميم كه در خلوتش و خودم را جاي مادري مي گذارم كه با شنيدن خودكشي جگرگوشه اش ممكن است همان لحظه قلبش را ببازد و خودم را جاي رفيقي مي گذارم كه شرمش را با غيرت مي خورد تا از حقي دفاع كند ...
گه گاهي خودم را جاي نارفيقان نيز مي گذارم ، شايد كه درس غيرت بگيرند و من خودم را جاي تمام وجود خودم نيز مي گذارم تا براي اثبات سلامتم ، جواب اين بي حرمتي ها را بر آيينه دلم ثيقل دهم.
و نهايتاً جايم را به شما مي دهم فقط براي يك لحظه ....
از ما كه گذشت ....
ايستاديم ،
بي پروا ، مي روم و مي تازم در مرز بي خوابي و رويا ،
در محمل ريا ، چنان مي روم كه گويي نه پسي دارم و نه پيش و ، چه شگفت !
اين ريا ديگران با من همواره همراه و هم پايند
باور كرده اندكه حقيقت بيش از اين رياي من نيست
چگونه برهانم آنان را زين خيال اين تَوَهُم
تنها فغان من است
دلشان مي شكند! اگر بگويي
ببنديد چشمان بي شرمتان را! حوصله شان سر مي رود!
اگر بگويم باز نكنيد زبانتان را حتي براي دلسوزي من
كه آن من ، خود هيچ است و اين هيچ ، پر شده است از من
و در نهايت اين من ِ من است كه مي نماياند خود را
براي هيچ و اين من ،
تنها زهرا هزاران تكه شده است براي شما
زهرا امیر ابراهیمی
آبان 1385
منبع: www.marshal-modern.net