خانواده ای آبرودار که سرپناهی ندارند + عکس

مجنونم و دلزده از لیلی‌ها                           خیلی دلم گرفته از خیلی‌ها
 
شاید اصلی‌ترین تفاوت یک روزنامه نگار با افراد عادی این باشد که حتی در نیمه شب ـ همان زمان که چشمان دیگران را خواب ربوده و بالش‌های نرم، خستگی کار روزانه خیابان‌های شهر را می‌زداید ـ چشمان او خواب آلودگی را تجربه نمی‌کند و هنوز هوشیار و بیدار, با بی تفاوتی‌ها دست و پنجه نرم می‌کند. بی‌تفاوتی‌هایی که گاهی از روی ناآگاهی و گاه آگاهانه، زندگی‌هایی را به تباهی و نابودی می‌کشاند و زجرهایی را بر دیگران تحمیل می‌کند!

بیست و هفتم تیرماه هم یکی از آن روزهای متفاوت بود. از خیابان طالقانی تقاطع بهار رد می‌شدم که دیدن منظره‌ای برای نخستین بار, تمام باورهایم را زیر سوال برد. بیشتر که دقت کردم دیدم حقیقت دارد. خانواده‌ای ایرانی, همجنس خودمان از همان‌هایی که خون آریایی در رگ هایشان جاری است. پدر و مادر و نازنینی 9 ساله در فرورفتگی یک شرکت آرمیده بودند. با خودم فکر کردم آیا اینها خوابند یا تمام ما آدم‌هایی که بر روی تخت‌های آن چنانی با تشک‌های خارجی طبی زیر هوای مطبوع کولرهای گازی مشغول استراحتیم؟

ادامه نوشته

تسليت

آغاز ماه محرم و هتك حرمت عاشوراي حسيني را تسليت مي گويم ...

«ای اهورامزدا، با دلی پاک و اندیشه‌ای نیک به تو رو می‌آورم. ای مزدای نیکی افزای، خواستارم که به من کامیابی در این جهان مادی و توفیق وصول به آن را در جهان مینوی ببخشایی و این‌که بتوانم چنان گروه مردمان را آئین بیاموزانم که هر دو جهان را چنین دریابند.» «یسنا، هات 28»
الف: آشنایی با زندگی زرتشت و عصر او؛ و طرح برخی از کلیات دین او از طریق ارتباط برقرار کردن با انسان کامل زرتشت است.

اصل مقاله را اینجا ببینید

نقد در نقد در محاکمه دات کام

کتابی در نقد آثارالحق نوشته شده است اما متاسفانه این کتاب در واقع به دست دوستان نور علی الهی و دشمنان بهرام الهی نوشته شده است و در واقع نوعی تسویه حساب شخصی با فرزند نور علی الهی یعنی دکتر بهرام الهی است.

ادامه مقاله را در محاکمه بخوانید که واقعا زیباست

سایت محاکمه به محاکمه می پردازد

سایت محاکمه با هدف نقد فرقه های دست ساز بشریت آغاز به کار نمود .

محاکمه

چطور همسر خسيس‌مان را درمان كنيم؟

کنترل دخل و خرج و آینده‌نگری اصلاً صفت بدی نیست اما بعضی از ما مثل میرزا نوروز - که به کفش‌های پاره و زهواردررفته‌اش چسبیده بود - چنان به پول می‌چسبیم که جداشدن از آن محال است.

روان‌شناسان خساست را یک نوع مشکل «روانی» می‌دانند چون معتقدند افراد مبتلا به این اختلال روحی- روانی در همه رفتارهایشان دچار خست و امساک هستند؛ حتی در ابراز احساسات و نشان‌دادن محبتشان به همسر، فرزندان و اقوام نزدیک.

در این شماره، تلاش کردیم تا با خساست به‌عنوان یک مشکل روحی- روانی و تاثیر آن بر روابط زوج‌ها و شیوه رفتار با همسر مبتلا به این اختلال روحی - روانی آشنا شویم.

خسيس‌ها از دیدگاه علم

از نظر علم روان‌شناسی «سخاوت روح» یکی از ویژگی‌های مثبت روحی – روانی و رفتاری است که تقریبا در همه افراد- با اندکی تفاوت در میزان آن- وجود دارد. اما در برخی افراد این ویژگی رفتاری اجازه یا فرصت بروز و ظهور پیدا نمی‌کند و همین ناتوانی ، آنها را به فردی خسیس(اسكروچ) تبدیل می‌کند.

خساست در شیوه خرج و پس‌انداز کردن، رفتارهای فردی و اجتماعی، ناتوانی در برقراری ارتباط با دیگران، گوشه‌گیری، امتناع از حضور در جمع، توجه بیش از حد به رفتارهای دیگران و بررسی رفتارهای آنها به قصد انتقاد و ... مشاهده می‌شود.

آنها حتی در ابراز احساسات هم خساست می‌کنند! به این مثال توجه کنید؛ مدیر مؤسسه‌ای از اينكه کارمندان‌اش به خوبی کار می‌کنند، آگاه است اما خساست او اجازه نمی‌دهد تا با پاداش مالی يا حداقل تشويق زباني از همکاران‌اش تشكر و تقدير كند.

در واقع «سخاوت» به صورت بالقوه در این فرد وجود دارد چون متوجه تلاش کارمندانش می‌شود ولی خسیس بودن او مانع از آن می‌شود که سخاوتمندی‌اش را نشان بدهد. این نمونه یکی از هزاران نمونه ناتوانی در برقراری ارتباط با دیگران به دلیل خساست است.

خانواده در سایه خست

شاید زمان مجردی، خساست مشکلات فراوانی را برای فرد خسیس ایجاد کند که مهم‌ترین آن، جدا ماندن از جمع و تنها ماندن است. در واقع خساست اجازه نمی‌دهد اندکی از درآمد شخصی‌مان را صرف رفت و آمد یا خرید هدیه برای دیگران کنیم و در برنامه‌های دسته‌جمعی حاضر شویم. به این ترتیب، هر لحظه بیش از قبل از جمع فاصله می‌گیریم و در نهایت به فردی منزوی تبدیل می‌شویم. تا اینجای قضیه، فقط خودمان ضرر می‌کنیم؛ ولی بعد از ازدواج، وضعیت کاملا فرق می‌کند چون پای نفر دیگری هم در میان است.

بعد از تشکیل خانواده، خسیس بودن یکی از طرفین، به شدت بر روابط زوجين و رابطه آنها با يكديگر تاثیر می‌گذارد؛ تا حدی که شاید به جدایی بینجامد؛ مگر آنکه هر دو نفر (زن و شوهر) مبتلا به مشکل خساست باشند تا بتوانند از بودن در کنار هم لذت ببرند. از مهم‌ترین مشکلات زندگی افراد خسیس با خانواده (همسر و فرزندان) می‌توان به این موارد اشاره کرد:

- ناتوانی در برقراری ارتباط عاطفی؛ این افراد حتی نمی‌توانند از ساده‌ترین کلمات محبت‌آمیز برای بیان احساسات خود استفاده کنند. جالب اینکه اگر هم از این کلمات استفاده کنند، آزادی و آرامش در رفتارشان دیده نشده و همیشه حالتی از گرفتگی و ناراحتی در رفتار آنها مشاهده می‌شود.

- به نظر آنها خرید هر چیزی غیر ضروری است و بهتر است به جای آن در بانک پول پس‌انداز شود. خرید هدیه هم که اصلا محلی از اعراب ندارد و دور ریختن پول به حساب می‌آید. در مواقع اجبار هم پرداخت نقدی، بهتر از هر هدیه‌ای است.

- فاصله عمیقی در روابط زن و شوهر دیده می‌شود؛ سایه دائمی خساست در زندگی مشترک، باعث جدایی آنها از هم می‌شود چون یکی از طرفین نمی‌تواند نیازهای عاطفی و روحی- روانی طرف مقابل را برآورده کند. بگذریم از اینکه رفع نیازهای دیگر به طور کامل از یاد رفته است.

- ارتباط زن و شوهر به بحث‌ها و رفع نیازهای مالی محدود می‌شود. در نهایت نیز برای رفع هر نیاز- پس از یک جدال طولانی – باید همه افراد خانواده از چهارچوبی که فرد خسیس تعیین می‌کند، پیروی کنند.

- والد یا والدین (بسته به اینکه کدام‌یک به بیماری خساست دچار باشند) همواره از رفتارها و تلاش‌های فرزندشان در هر زمینه‌ای ناراضی هستند. این نارضایتی از مسائل درسی تا کارها و رفتارهای روزمره آنها را شامل می‌شود. اما این والدین برخلاف والدین کمال گرا - که برای موفقیت فرزندشان هزینه كرده و آنها را همراهی می‌کنند - هیچ تلاش و کمکی برای پیشرفت بیشتر فرزندشان نمي‌كنند و فقط توقع دارند.

- مردان یا زنان خسیس هر مسئله‌ای را با مسائل مالی می‌سنجند و «پول و درآمد» مهم‌ترین عامل تعیین‌کننده در زندگی آنهاست. مثلا معیار محبتشان، مبلغ، کیفیت یا نوع هدایای خریداری شده است، نه زیبايی این كار.

- تصمیم‌گیری برای خرید هر وسیله ساده‌ای برای منزل باید با اجازه زن یا شوهر خسیس باشد. برای صدور این اجازه هم باید همیشه دلیل قانع‌کننده‌ای وجود داشته باشد؛ دلیلی که بتواند فرد خسیس را قانع کند. به این ترتیب، طرف مقابل از هر خریدی منصرف می‌شود.

به نظر شما زندگی‌ای که یکی از طرفین اختیار کامل دارد و دیگری هیچ اختیاری ندارد، به زندگی در زندان شبیه نیست؟

- رفتارها آزادانه نیست؛ ترس از بروز واکنشی نامطلوب از سوی فرد خسیس بر همه رفتارها و روابط سایه افکنده و آزادی عمل را از همه افراد خانواده - به ویژه همسر - سلب کرده است.

- این افراد در برآوردن نیازهای فردی‌شان هم امساک می‌کنند؛ تا حدی که سلامتی‌شان هم در معرض خطر قرار می‌گیرد.

روح و روان، اسیر امساک

بررسی‌ها نشان می‌دهد «افسردگی» یکی از مهم‌ترین اختلالات روحی- روانی است که فرد خسیس به آن دچار می‌شود. روان‌شناسان دلیل اصلی بروز این حالت را منزوی‌شدن آنها می‌دانند.

از طرفی عناد دائمی آنها با جمع، باعث تنها ماندن‌شان می‌شود و همین امر باعث تشدید افسردگی خواهد شد. در واقع عقاید آنها باعث می‌شود تا همیشه تنها بمانند؛ حتی اگر به ظاهر، دیگران آنها را طرد نکنند.

 یکی دیگر از مشکلات روحی- روانی این افراد، «بی‌تابی و بروز حالت‌های هیجانی» است. نگرانی درباره همه چیز، به‌ویژه مخارج ( فقط فکرکردن به مخارج و نه خرج‌کردن واقعی)، آنها را به افرادی بهانه‌جو، بی‌تاب، ایرادگیر و... تبدیل می‌کند. این نکته را هم فراموش نکنیم که حالتی «تهاجمی و عصبی» در رفتارهای آنها دیده می‌شود که هم باعث آزار خانواده و هم باعث آزار خودشان می‌شود.

رفتارهای دیگری مثل حرص و ولع دائمی برای همه چیز، شک و تردید، حسابگری و خود‌محوری از دیگر اختلالات روحی- روانی افراد مبتلا به بیماری خساست است. این افراد فراموش کرده‌اند که تیر تیز رفتارهای نامطلوب و تهاجمی آنها، بیش از همه، روح و روان همسر و فرزندان‌شان را زخمی می‌کند.

با آنها چه کنیم؟

اول از همه به‌خاطر بسپاریم که بیماری همسر خسیس ما هیچ گاه درمان نمی‌شود؛ بنابراین فقط باید تلاش کنیم تا رفتار او را تعدیل و ترمیم کنیم. درمان قطعی‌ای برای این بیماری وجود ندارد؛ فقط با این شیوه‌ها مي‌شود با او مدارا کنیم:

- طبیعت افراد خسیس را باور کنیم و بپذیریم که به بیماری امساک و خساست بیمارگونه دچار هستند. این باور باعث می‌شود تا رفتارهای او برایمان قابل تحمل باشد.

- مقابله به مثل نکنیم؛ این مقابله هیچ اثری جز تکرار رفتارهای نامطلوب او ندارد. حتی این رفتارها می‌تواند با شدت بیشتری تکرار شود.

- پیش از خرید هر وسیله‌ای برای منزل با همسرمان مشورت کنیم. با وجود اختلاف‌نظر، مشورت‌کردن ضروری است تا پس از خرید با لجبازی او روبه‌رو نشویم. به این ترتیب، مانع از جنجال شده و زمینه‌سازی کرده‌ایم.

- برای خرید‌های شخصی تنها برویم ولی قبل از بیرون‌رفتن از منزل، حتما به همسرمان اطلاع بدهیم تا احساس کنارگذاشته‌شدن به او دست ندهد. توافق کنیم که این تصمیم برای سلامت روحی- روانی هر دوی ما لازم است.

- بعضی افراد مبتلا به خساست، تلاش می‌کنند تا این صفت نامناسب را اصلاح کنند. در اين صورت با درك مشكلشان و تلاشي كه براي ترك اين صفت مي‌كنند، به آنها کمک کنیم.

فراموش نکنیم نباید اين افراد را مسخره کنیم یا دائم از آنها ایراد بگیریم. كنارشان باشيم تا با كمك هم به تدريج بر مشكل غلبه كنيم.

- زمانی که از رفتار همسرمان غمگین و عصبی می‌شویم، ناراحتی‌مان را ابراز کنیم؛ البته نه با دعوا و جنجال بلکه به او توضیح بدهیم که از رفتارهای او ناراحت می‌شویم و خجالت می‌‌کشیم. این توضیح و ابراز ناراحتی ما به شکل منطقی، تلنگری برای تجدیدنظر در رفتارهای نامناسب اوست.

- همان‌طور که اشاره کردیم، این افراد در ابراز احساسات نیز ناتوان هستند. در مقابل این ناتوانی، لجبازی و بی‌اعتنایی نکنیم اما طوری رفتار کنیم که طرف مقابل هم با کمی کم‌اعتنایی ما روبه‌رو شود. با کمی تغییر در رفتارهای گذشته خود می‌توانیم به راحتی تغییراتی در رفتار همسرمان ایجاد کنیم.

- اگر فرزندمان از رفتار همسرمان رنجید، مقابله به مثل را به او یاد ندهیم. فقط به فرزندمان توضیح بدهیم که این عقیده پدر یا مادر توست و باید به عقیده آنها احترام بگذاری. فقط دفعه بعد طوری رفتار کن که با سرزنش او روبه‌رو نشوی.

- افراد خسیس با وجودی که ممکن است سلیقه خوبی داشته باشند اما برای خرید هر چیزی، ابتدا به مبلغ آن توجه می‌کنند؛ بنابراین به جای دلخورشدن یا مسخره‌کردن همسرمان از او تشکر کنیم. همین که او هزینه‌ای را بابت خرید چیزی پرداخت کرده، کافی است. تشکر ما نوعی تشویق برای تکرار این رفتارهای مثبت و از بین رفتن برخی مشکلات رفتاری همسرمان است.

- برای تقسیم دخل و خرج منزل، همفکری کنیم تا به تدریج تغییراتی در شرایط ایجاد شود.

- با دوستان و آشنایان قطع رابطه نکنیم؛ این راه چاره نیست. با حفظ تعادل در رفت و آمدها این مشکل به تدریج برطرف خواهد شد.

- از روانپزشک، روان‌شناس يا مشاور کمک بگیریم

راز و رمز شيرين زندگي كردن

زندگي زيباترين هديه خداي مهربان است و انسان‌هايي كه اين هديه را قدر مي‌دانند آنچنان در صحنه زندگي شادي و نشاط مي‌آفرينند كه هر لحظه زندگي‌شان مملو از خاطره‌اي زيبا خواهد بود.

 راز و رمز شيرين زندگي كردن خيلي سخت نيست فقط مي‌بايست بدانيم چگونه زندگي كنيم. آري مشكلات و ناكامي‌هاي مسير زندگي، مواد خام شكلات زندگي هستند. زندگي ما همواره با مشكلات و سختي‌ها معنا پيدا مي‌كند و ما آمده‌ايم تا مسائل زندگي را حل كنيم و لذت حل مسائل و مشكلات را بچشيم.

از مشكلات و رنج‌هاي زندگي نهراسيم و با اقتدار در ميدان زندگي وارد شويم و اينگونه از مشكلات و ناكامي‌هاي مسير بهترين شكلات زندگي‌مان را تهيه كنيم و از طعم آن لذت ببريم.

براي تهيه شكلات زندگي مي‌بايد به نكات مهم و دستورالعمل ذيل دقيقا توجه داشت تا طعم شكلات زندگي، دلچسب همه اطرافيانمان باشد.

 باور كنيم كه بهترين تهيه‌كننده ايم

 انسان‌هايي كه فعاليت و امورشان را با نگرش و باورهاي بسيار مثبت آغاز مي‌كنند، دستاوردهاي مثبتي به دست مي‌آورند. آنها چون اعتقاد دارند كه موفق مي‌شوند، پس قطعا به پيروزي مي‌رسند. انسان‌هاي برنده ابتدا در ذهن خود برنده مي‌شوند و سپس اين پيروزي و موفقيت را در صحنه زندگي نمايان مي‌سازند.

برندگان هميشه مثبت مي‌انديشند و از ناملايمات مسير هراسي ندارند و با اعتقادي راسخ نگاهي متعالي به اطراف خود دارند. آري براي خلق يك زندگي عالي و مطلوب ‌بايد باور داشته باشيم كه توانايي آفريدن زيباترين زندگي را داريم، سپس با اين باور زيبا شيرين‌ترين لحظات را براي خود و اطرافيان مهيا سازيم.

از كاه كوه نسازيم

براي تهيه شكلات زندگي ‌بايد تجربه كسب كنيم. بنابراين اگر عزممان را جزم كرده‌ايم تا زندگي شيريني را رقم زنيم مي‌بايست از اشتباهات گذشته اندوهگين نباشيم و ناكامي‌هاي گذشته را در ذهنمان مرور نكرده و بي‌جهت از كاه كوه نسازيم.

 انسان هاي موفق فقط از گذشته درس مي‌گيرند و در زمان حال زندگي مي‌كنند و همواره آينده‌اي زيبا را در ذهنشان ترسيم مي‌نمايند. راز شاد زيستن، صبر و شكيبايي است. براي لذت بردن از زندگي مي‌بايست براي اتفاقاتي كه هنوز رخ نداده است، نگران نباشيم.

ديل كارنگي، روانشناس بزرگ مي‌گويد: «98 درصد نگراني‌هاي مردم براي چيزهايي است كه هنوز اتفاق نيفتاده است.» پس بياييم با توكل به خداي مهربان در فراز و نشيب‌هاي زندگي با صبر و حوصله به انتظار زيباترين و خوشمزه‌ترين لحظه‌هاي ناب زندگي باشيم و از اكنون لذت ببريم و از گذشته عبرت بگيريم و آينده‌اي زيبا را تصور نماييم.

تدبير و تفكر

 زندگي با تدبير وتفكر زيبا مي‌شود. براي هر اقدامي فكر كنيم و افكارمان را بر روي برگه‌اي سفيد بنويسيم و چندين بار تفكراتمان را مرور كنيم. انسان‌هايي مي‌توانند لحظات شيريني در زندگي‌شان خلق نمايند كه زماني آن لحظه را تصوير و براي آن تدبير نموده باشند.

 تفكر راه‌هاي بي‌شماري را براي رسيدن به موفقيت در مسير انسان قرار مي‌‌‌دهد و انسان‌هاي هوشمند علاوه بر اينكه خود مي‌انديشند از تجارب و افكار انسان‌هاي ديگر نيز استفاده مي‌كنند و ميانبرهاي رسيدن به موفقيت و زيبايي را كشف مي‌نمايند. انديشيدن انسان‌ها را رشد مي‌دهد و آنها را از مسيرهاي بحراني به سلامت عبور مي‌دهد و رازهاي آرامش و نشاط را براي آنان به ارمغان مي‌آورد. هر روز دقايقي را در خلوت براي انديشيدن قرار دهيم و آنچه را كه پس از تفكر و تدبير و مشورت با انسان‌هاي صادق به دست مي‌آوريم با اقتدار در صحنه زندگي جاري نماييم.

 منتظر خبرهاي خوب باشيم

 انتظار زيباترين مفهوم زندگي است. انسان‌هايي كه در انتظار خوبي‌ها مي‌نشينند، خوبي‌ها را به دست مي‌آورند، چرا كه انسان‌ها جذب‌كننده انتظاراتشان مي‌باشند. قانوني در اين عالم وجود دارد به نام قانون افزايش كه اين قانون بيان‌كننده اين مفهوم است كه هر چيزي را كه حرفش را بيشتر بزني و به آن بيشتر بيانديشي براي تو محقق مي‌شود.

 مواظب باشيم براي تحقق يك زندگي شيرين، منتظر تلخ‌كامي‌ها و شكست‌ها نباشيم و هر روز صبح كه از خواب بيدار مي‌شويم پس از يك مناجات عارفانه، منتظر خير و بركت‌هاي بيكران در زندگي باشيم و چه زيبا پيامبر اكرم(ص) فرموده‌اند كه: «مشكل را كتمان كنيد تا روزيتان زياد شود.» همواره سعي كنيم با دوربين ذهن‌مان، زيبايي‌ها را ببينيم و صحنه‌هاي جذاب زندگي را شكار كنيم. از مهرباني‌ها و عطوفت‌ها بگوييم و همواره شاكر خداي مهربان باشيم تا بركات و نعمات الهي براي ما گسترده شود.

 توكل به خدا

قرآن مجيد مي‌فرمايد: «به درستي اوست كه مي‌خنداند و مي‌گرياند.» انسان‌هايي كه با يك ارتباط عاشقانه و عارفانه با توكل به خالق هستي در مسير زندگي تلاش مي‌نمايند همواره مورد حمايت حضرت حق تعالي قرار مي‌‌گيرند و به آرامشي عميق دست مي‌يابند.

 ساختن يك زندگي ايده‌آل بدون خدا ممكن نيست و انسان‌هايي كه به دنبال شيريني و حلاوت در زندگي مي‌گردند مي‌بايست خدا را در متن زندگي‌شان جاري نمايند و هر تفكر و اقدامي را بر مبناي اطاعت او قرار دهند تا شادي و نشاط حقيقي نصيب‌شان شود.

خداوند به انسان‌هايي كه او را اطاعت مي‌كنند و ياري مي‌رسانند وعده ياري و حمايت داده است و فرموده كه: «به درستي خداوند حمايت‌كننده انسان‌هايي است كه به او ايمان آورده‌اند

يادمان باشد هر چقدر براي تهيه شكلات زندگي دقت و تلاش كنيم، طعم اين شكلات خوشمزه‌تر مي‌شود و اعضاي خانواده‌مان از آن لذت بيشتري مي‌برند .

نياز به دوست داشتن

اساس حيات بردوست داشتن است؛ وگرنه هيچ موجودي زنده نمي‌ماند، محبت قوي‌ترين هيجان روح است. هر حس ديگري را خاموش مي‌كند و زير پا مي‌گذارد.

محبت انسان ريشه در معرفت او به خويشتن دارد. محبت انسان به خود، او را وادار مي‌كند كه به سوي كمال حركت كند و نقص را از خود بزدايد. يكي از روانشناسان «جان بي‌كايزل» درباره عشق و محبت مي‌گويد: «احتياج به محبت با هر نوزادي به دنيا مي‌آيد. ظاهراً نوزاد ابتدا غذا و آسايش مي‌خواهد، اما چند هفته نمي‌گذرد كه به مادر مي‌چسبد و لبخند مي‌زند و تمناي محبت مي‌كند. پس آن چه براي حفظ بقا لازم دارد، اولين احتياج كودك به دوست داشتن و محبوب بودن است

 تمام فعاليت‌هاي افراد بشر در زندگي بر محور عشق و محبت قرار گرفته است. ميزان محبت انسان نسبت به ديگران بايد متناسب با ميزان شايستگي آنها باشد. يعني نمي‌توان همه را به يك اندازه دوست داشت، زيرا اين عمل به معناي ناديده گرفتن- ارزش‌ها و ضايع كردن گوهر محبت است- محبت سرمايه‌اي با ارزش است كه نمي‌توان آن را بيهوده به اين و آن بخشيد، بلكه با توجه به نقش محبت در سوق دادن انسان به كمال بايد تنها در جايي به كار رود كه دل را مجذوب كمال كند.

هدف محبت تأمين سلامت و بهداشت رواني انسان در دنيا است. تحقق اين هدف از اين طريق امكان‌پذير است كه انسان نفرت را با مودت پاسخ گويد و از راه گذشتي زيبا و دل‌پسند با تجاوز روبه‌رو شود و ستم‌گري را با عفو مبادله كند. محبت براي انسان يك نياز طبيعي به شمار مي‌رود و زندگي بدون محبت سرد و بي‌صفا و خسته‌كننده است. هر انساني دوست دارد محبوب ديگران باشد و از اظهار محبت، دلگرم و مسرور مي‌شود.

«سخت دلي و خشونت مايه پراكندگي و جدايي است.» (قرآن مجيد سوره آل عمران) زندگي بدون محبت سرد و بي‌روح است. تبادل محبت از دوران كودكي بايد آغاز و پايه‌گذاري شود. بهترين كساني كه مي‌توانند اين نياز عاطفي را پايه‌گذاري كنند، والدين وبالاخص مادراست. كودك در دامن گرم مادر آرميده و از نگاه‌هاي محبت‌آميز و نوازش‌ها و بوسه‌هاي او احساس محبوبيت مي‌كند.

 روانشناس ديگري مي‌‌گويد: محبت مادر به طفل امكان تجربه جهان نوراني را به او مي‌دهد. كيفيت تجربه اين جهان از جانب طفل به وسيله چگونگي رفتار عاطفي مادر تعيين مي‌شود. همه ما رفتارهاي عاطفي را به شكل عاطفي درك مي‌كنيم. عكس‌العمل طفل نسبت به بزرگسالان رنگ عاطفي بيشتري دارد. محروميت از محبت باعث عقب‌ماندگي كودكان مي‌شود.

والدين موفق بايد فرزندانشان را به گونه‌اي ترغيب كنند كه از درون احساس خوبي نسبت به خود داشته باشند و اعتماد به نفسشان تقويت شود و احساس كنند مورد علاقه والدين هستند.خلاء عاطفي در زندگي، انسان را با هيچ چيز ديگر نمي‌توان جبران كرد. بي‌ترديد يكي از مهم‌ترين نقش‌هاي خانواده، پرورش عاطفي كودكان است كه براي آن جايگزيني نمي‌توان يافت.

 وجود و حضور زن در كانون خانواده درواقع در حكم چراغ فروزاني است كه نور عاطفه را در فضاي خانه مي‌پراكند و محيط خانواده را از نظر ارزش‌هاي عاطفي غناي بيشتري مي‌بخشد. عاطفه مادري اوج عاطفه انساني است و نظيري براي آن نمي‌توان يافت.بدون ترديد زن براي جامعه انساني در حكم منبع عاطفي و معنوي پرارجي است كه اگر جامعه در جهت رشد واعتلاي خود از اين سرچشمه عواطف استفاده شايسته‌اي به عمل نياورد، با فقر عاطفي و معنوي و از ارزش‌هاي انساني فاصله خواهد گرفت.

عاطفه را بايد سرمايه معنوي ناميد كه نه‌تنها فرد، بلكه جامعه نيز براي رسيدن به حيات اجتماعي سالم و سعادتمند محتاج آن است

 

يك دسته كليد طلايي: تناسب‌ها در ازدواج

نياز به ازدواج در روان انسان‌ها وجود دارد؛ ما نيازمند به زندگي با جنس مخالف هستيم؛ نيازمند آنيم كه تا زماني كه زنده‌ايم از تنهايي نجات پيدا كنيم.

 اما ازدواج اگر در چهارچوب درستي نباشد، به جاي اينكه آرامش‌دهنده باشد آرامش را برهم مي‌زند و يا به جاي اينكه با كسي رابطه صميمانه‌اي پيدا كنيم، ممكن است هميشه با او زندگي كنيم، اما كاملا تنها باشيم.

بنابراين، بايد چهارچوب‌هاي اساسي انتخاب همسر را به خوبي بدانيم تا با انتخاب درست به نيازهاي بيولوژيك و رواني خود، پاسخ صحيح دهيم.

تناسب خانوادگي

به طور كلي، انسان‌ها در بستر خانوادگي شكل مي‌گيرند. چهارچوب خانواده و آنچه كه به‌عنوان شكل‌گيري شخصيت در خانواده وجود دارد، از خانواده‌اي به خانواده ديگر فرق مي‌كند؛ يعني هر خانواده بسته به زمينه فرهنگي و تربيتي‌اي كه دارد در فرد تأثير متفاوتي مي‌گذارد؛ چرا كه نقش تربيت در شكل‌گيري شخصيت مهم است.

جان واتسون- پدر روان‌شناسي- مي‌گويد: 50 نوزاد به من بدهيد و بگوييد چه شخصيت‌هايي لازم داريد؛ دانشمند، پليس، قاضي، دزد و... چه مي‌خواهيد؟! من مطابق سفارش شما 20 سال بعد اين افراد را تحويل مي‌دهم. در واقع او مي‌خواهد بگويد كه تربيت، نقش بسيار پررنگ‌تري از زمينه‌هاي ديگر مثل ژنتيك يا زمينه‌هاي خاص ديگر دارد.

خانواده نقش مهمي در شكل‌گيري شخصيت دارد، بنابراين افراد در انتخاب همسر، زماني در كنار كسب نيازهاي رواني (كه به مراتب مهم‌تر از نيازهاي بيولوژيك هستند)، درست پاسخ مي‌گيرند و از اضطراب جدايي يا ترس از تنهايي نجات مي‌يابند كه 2نفر، از نظر خانوادگي متناسب باشند.

چنان كه اشاره كرديم خانواده- بنا به تربيتي كه روي فرزندش دارد- نقش مهمي در شكل‌گيري شخصيت او ايفا مي‌كند و اين مسئله اين روزها بسيار ناديده گرفته مي‌شود، چرا كه دختر و پسر، همديگر را خارج از بسته خانوادگي مي‌بينند؛ ساده‌ترين شكل آن اين است كه در دانشگاه با هم آشنا مي‌شوند، در حالي كه نمي‌دانند طرف مقابلشان محصول چه خانواده‌اي است! در شكل ديگر در يك برخورد همديگر را مي‌بينند در حالي كه هر دو، دوست دوستان‌شان هستند و شناخت ديگري از يكديگر ندارند يا به‌صورت تصادفي، با هم آشنا مي‌شوند.

انسان‌ها، محصول خانواده‌شان هستند؛ پس بهتر است در زمان گزينش همسر، او را از داخل بستر خانواده ديده و انتخاب كنند و دقت كنند كه آيا فرد مورد نظر، از نظر خانوادگي با آنها تناسب دارد يا خير؟ در اينجا، مفهوم خانواده زمينه‌هاي تربيتي را باز مي‌كند. مثلا فردي مي‌گويد كه ما از نظر خانوادگي به‌هم مي‌خوريم. آيا به طور خاص، بستر فرهنگي و شيوه‌هاي تربيتي رايج در خانواده را بررسي كرده‌اند و به اين نتيجه رسيده‌اند؟ گاهي 2 نفر با هم ازدواج مي‌كنند و از نظر فرهنگي و خانوادگي به هم شبيه هستند، اما شيوه‌هاي تربيتي آنها متفاوت است! مثلا در خانواده پسر، زن جايگاه و ارزشي ندارد.

فرض كنيم مادر پسر 30 سال است كه زندگي كرده ولي هيچ‌چيز متعلق به او نيست و فقط وظيفه‌اش اين بوده كه بشويد، بپزد، بزرگ كند. پسري كه نگاهش به زن اين‌گونه شكل گرفته است با دختري ازدواج مي‌كند كه در ساختار خانواده‌اش مادر، همه‌كاره بوده و تعيين تكليف مي‌كرده است؛ در نتيجه در زندگي اين دو نفر، پسر آن نگاه را نسبت به همسرش دارد و دختر آن انتظار را.

پس اين دو، تناسب خانوادگي ندارند هرچند از نظر سطح تحصيلات و وضعيت مالي شبيه و در يك طبقه باشند. اين زوج پس از مدتي در بهترين حالت پايشان به جلسات مشاوره كشيده مي‌شود و در بدترين حالت به علت اختلافات شديد از دادگاه‌ها سردر‌مي‌آورند.

تناسب فرهنگي

ما تناسب فرهنگي داريم، آنها از نظر فرهنگ با ما متفاوت‌اند؛ راستي فرهنگ يعني چه؟ فرهنگ يعني بايدها و نبايدهايي كه تعيين تكليف مي‌كند. آن، به ما مي‌گويد چه چيزي درست است و چه چيزي غلط؟‌ چه كاري بايد انجام شود و چه كاري نبايد صورت گيرد؟ از آنجا كه فرهنگ‌ها با هم متفاوت هستند، بايدها و نبايدهاي آنها نيز فرق مي‌كند. به‌عنوان مثال، بايدها و نبايدها در فرهنگ آذري‌ها بسيار متفاوت‌تر از بايدها و نبايدهاي فرهنگ شمالي‌هاست؛ حتي گاهي نبايد يكي، بايد ديگري است.

انسان در فرهنگ خود به طور ناخودآگاه احاطه شده است. از صبح كه بيدار مي‌شويم اين فرهنگ ماست كه مي‌گويد چطور بيدار شويم و با خانواده چگونه رفتار كنيم، چطور حرف بزنيم و چگونه غذا بخوريم و... هيچ‌كاري نيست كه به فرهنگ ارتباط نداشته باشد. بنابراين، لازم است كه دختر و پسر از نظر فرهنگ اجتماعي به يكديگر نزديك باشند. فاصله‌هاي فرهنگي زياد، زندگي اين دو را تحت‌الشعاع قرار خواهد داد.

حال اگر 2 نفر همه خصوصيات‌شان (كه ذكر شده و خواهد شد) با هم همخواني داشته باشد ولي تناسب فرهنگي نداشته باشند چگونه برخورد كنند؟ اينجاست كه بايد از فرهنگ يكديگر آگاه شوند و آن را بپذيرند؛ اين مهم است؛ نه اينكه آن را مسخره كرده و بگويند چه بيخود است! اگر اين آگاهي و پذيرش باشد، به گونه‌اي هم‌فرهنگ مي‌شوند.

تناسب اعتقادي

اعتقادات و باورها، جنس محكمي دارند وبه خاطر هيچ‌كس نمي‌آيند و بروند. اگر 2 نفر كه با هم ازدواج مي‌كنند، اين تناسب را ندارند، بدانند كه اعتقادات تغييري نمي‌كند مگر براساس شناخت. به‌عنوان مثال، دختري به حجاب اعتقاد ندارد. پسري با او ازدواج مي‌كند و مي‌گويد به خاطر من حجاب بگذار. ممكن است دختر بپذيرد ولي اعتقادي به آن ندارد.

حجابي كه به خاطر پسر مي‌آيد، روزي كه دختر خاطر پسر را نخواهد و كوچك‌ترين اختلافي پيش آيد، برداشته مي‌شود. وقتي انسان محجبه و نمازخوان مي‌ماند كه اعتقاداتش را پيدا كند، نه اينكه «به‌خاطر...» باشد. اگر فردي بي‌اعتقاد است، بايد در ابتدا حوزه آشنايي او را پيدا كرد تا او با مطالعه و تحقيق به اعتقاد محكمي برسد، نه اينكه به خاطر ديگري اعتقاد ظاهري پيدا كند.

تناسب اقتصادي- اجتماعي

طبقه اقتصادي- اجتماعي، يك نوع نگرش به زندگي ايجاد مي‌كند. وقتي 2 نفر از لحاظ طبقه اقتصادي- اجتماعي با هم فاصله زيادي دارند، نگرش به زندگي و رفتارشان با هم متفاوت است. گاهي آدم‌هايي متعلق به طبقه اقتصادي- اجتماعي بالا نيستند ولي با فعاليت‌هاي اقتصادي- اجتماعي به اين طبقه مي‌رسند و صاحب خانه، ماشين، ويلا و... مي‌شوند. اما مردم در يك برخورد يا يك نگاه به آنها مي‌گويند تازه به دوران رسيده! و اين، نوع رفتار و نگرش آنهاست كه مردم را متوجه اين موضوع مي‌كند.

طبقه اقتصادي- اجتماعي به انسان‌ها يك نگرش، رفتار و بينش به زندگي مي‌دهد. بنابراين وقتي 2 نفر از 2طبقه اقتصادي- اجتماعي متفاوت ازدواج كنند، از نظر نوع نگاه به زندگي خيلي با هم فرق دارند و نگرش آنها به زندگي خيلي متفاوت است؛ به همين دليل دچار مشكلات بسيار مي‌شوند.

تناسب شخصيتي

هر انساني شخصيت ويژه خود را دارد. اگر 2 نفر كه ازدواج مي‌كنند، تفاوت‌هاي شخصيتي زيادي داشته باشند در رابطه خود دچار مشكلات زيادي مي‌شوند. فرض كنيد فردي از نظر شخصيتي برون‌گراست و راحت ابراز احساسات و عواطف مي‌كند و بيشتر دوست دارد در جمع باشد؛ اين فرد با كسي ازدواج مي‌كند كه انساني درون‌گراست و ابراز احساسات برايش سخت است، حضور در جمع برايش خوشايند نيست و ارتباط برقرار كردن با افراد برايش دشوار است.

اين دو در طولاني‌مدت دچار مشكل مي‌شوند؛با هم هستند ولي احساس تنهايي مي‌كنند. جالب اينجاست كه در ابتدا به خاطر خصوصيات متضادي كه دارند، خيلي جذب همديگر مي‌شوند ولي به تدريج از هم فاصله مي‌گيرند چون با هم تناسب ندارند و نمي‌توانند نيازهاي همديگر را برآورده كنند.

تناسب تحصيلي

اين تناسب هم نقش مؤثري دارد. اما چون تحصيلات اكتسابي است (يعني اگر امروز نيست فردا مي‌تواند باشد)، جزء مسائلي است كه مي‌گوييم اگر همه شرايط را دارند و بالقوه مي‌توانند ادامه تحصيل دهند، در اين ازدواج مشكلي پيش نمي‌آيد.

اگر دختر فوق‌ليسانس و پسر ليسانس است، اشكالي ندارد (در حالي كه به غلط جا افتاده كه شوهر بايد بالاتر باشد) ولي اصولا بهتر است كه هر دو هم‌سطح باشند. گاهي2 نفر از مقطع ليسانس با هم آشنا مي‌شوند و ازدواج مي‌كنند. پسر دكترا مي‌گيرد ولي دختر در همان مقطع مانده است. كم‌كم از هم فاصله مي‌گيرند و فضاي فكري آنها بسيار متفاوت مي‌شود.

رضايت والدين

از آنجا كه عدم رضايت والدين تا سال‌هاي بسيار طولاني و حتي تا آخر زندگي تأثير خود را دارد، خوب است كه دو نفري كه مي‌خواهند ازدواج كنند، حتما خانواده‌هايشان راضي باشند و اگر نيستند بايد آنها را متقاعد كرد. بايد دلايل مخالفت را دانست چرا كه اغلب تجربه آنها باعث مي‌شود كه دلايل درستي را مطرح كنند و نبايد عدم رضايت را سرسري گرفت و باز هم اگر برخلاف همه تلاش‌ها راضي نشدند، شايسته است تا گرفتن رضايت صبر كنند يا به ازدواج ديگري فكركنند.

چرا كه حقيقت امر اين است كه رضايت والدين تا زماني كه زندگي مي‌كنند تأثير خودش را دارد. بنابراين ازدواج مهم‌ترين تصميم زندگي انسان است. بديهي است جدي گرفتن اين مسئله و دقت در تمام جوانب مي‌تواند زندگي موفقي را رقم بزند. در غير اين‌صورت، پشيماني و پريشاني نتيجه ازدواج عجولانه خواهد بود

زن وشوهرها، دعوا کنيد تا سالم بمانيد!

اين هم يک توصيه عجيب و غريب ديگر از محققان علوم ارتباطات و روان‌شناسي؛

آنها مي‌گويند زن و شوهرها اگر مي‌خواهند سالم بمانند و مدت بيشتري عمر کنند، بهتر است به جاي اين که دلخوري‌ها و غم و غصه‌هاي‌شان را توي دل‌شان بريزند، آن را بيان کنند، حتي اگر اين بيان، موجب جنگ و دعوا و درگيري بين زن و شوهر بشود.

اين نتيجه مطالعه‌اي است که محققان دانشگاه ميشيگان انجام داده‌اند و قرار است در شماره ژانويه نشريه علمي «ارتباطات خانوادگي» منتشر شود.

اساس ايده اين مطالعه از آنجا شکل گرفت که تحقيقات قبلي نشان داده بود بيان احساسات، به ويژه بيان احساسات منفي، نه تنها در سلامت روح و روان انسان‌ها تأثير خوبي دارد، بلکه کاهش استرس مي‌تواند به پيشگيري از برخي بيماري‌هاي جسمي، مانند بيماري‌هاي قلبي نيز، کمک کند.

به گزارش خبرگزاري فرانسه، در اين مطالعه تعداد محدودي از زن و شوهرهاي سفيدپوست، از طبقه متوسط که در ميشيگان زندگي مي‌کردند، انتخاب شدند و پرسشنامه‌اي در مورد روابط بين آنها به آنها داده شد.

در اين پرسشنامه با پرسش‌هاي متعدد از آنها خواسته شده بود توضيح دهند که آيا وقتي از همسرشان عصباني مي‌شوند، آن را بيان مي‌کنند يا اين که به روي خودشان نمي‌آورند. سپس زن و شوهرها به مدت 17 سال، از نظر طول عمر و بيماري‌هايي که به آن مبتلا مي‌شوند، بررسي و پيگيري شدند.

نتيجه اين شد که همسراني که به‌طور معمول عصبانيت‌ها و دلخوري‌هاي‌شان را بيان نمي‌کردند، تا 5 برابر بيشتر از بقيه  احتمال داشت که طي اين 17 سال بررسي، از دنيا بروند و احتمال ابتلاي آنها به بيماري‌هاي قلبي و نيز فشارخون، حدود 26 درصد بيشتر بود.

در اين مطالعه، اثر ساير عوامل خطر ابتلا به بيماري‌هاي قلبي، مانند سيگار، وزن و فشارخون قبلي، حذف شده است.

به گفته کارشناسان، مهارت کاهش استرس و تنش‌هاي رواني، از جمله مهارت‌هايي است که همه افراد،  بايد آن را بياموزند؛ چرا که استرس طولاني‌مدت، نه تنها مي‌تواند کارآيي آنها را در امور زندگي کاهش دهد، روي تربيت فرزندان اثر نامطلوب به جا بگذارد و رضايت از زندگي را کاهش دهد، بلکه تحريک مدام سامانه عصبي با واسطه‌هاي شيميايي و هورموني استرس، باعث مي‌شود فرد در معرض ابتلا به بيماري‌هاي جسمي نيز قرار بگيرد.

البته توانايي کنترل خشم نيز يکي از مهارت‌هايي است که براي يک زندگي سالم مورد نياز است، اما نکته در اينجاست که اگر شما مي‌توانيد خشم خود را در مواقع بحراني بروز ندهيد، بايد بتوانيد موضوع را درون خودتان حل کنيد، نه اين که کشمکش را از موقعيت خارجي و در تقابل با طرف مقابل، مثلا همسرتان، به درون خودتان منتقل کنيد و ادامه بار فرايند خشم و دعوا را، فقط خودتان متحمل شويد.

مشاوران توصيه مي‌کنند اگر دلخوري‌اي از کسي، به ويژه از همسرتان داريد، سعي کنيد مهارت بيان آن را  بياموزيد. گاهي گره يک سوءتفاهم کوچک، اگر بيان شود، مي‌تواند خيلي راحت با دست باز شود و ديگر نيازي به باز کردن آن با دندان نباشد.

ضمن اين که پيش از اين مطالعات زيادي هم انجام شده بود که نشان مي‌داد بيان و ابراز هيجانات، مي‌تواند نقش مهمي در کاهش هيجانات شديد رواني و واکنش‌هاي عاقلانه و منطقي داشته باشد.

به‌عنوان مثال يکي از اين تحقيقات که در دانشگاه کاليفرنيا انجام شده و چند ماه پيش گزارش آن در نشريه «علوم روان‌شناسي» منتشر شد، نشان مي‌داد که فعاليت قسمتي از مغز به نام «آميگدال»، که مسئول بروز هيجان‌ها و عواطفي مثل ترس، اضطراب و خشم است، بعد از بيان احساسات، به‌طور قابل‌ملاحظه‌اي کم مي‌شود.

اين در حالي است که «پره‌فرونتال»، ناحيه‌اي از کورتکس مغز که مسئول قضاوت و تمرکز و کلا بروز رفتارهاي عاقلانه است، با اين روش، فعال مي‌شود. بنابراين عاقلانه است اگر روش بيان احساسات را، روش خوبي براي حل دعواهاي زن و شوهري هم بدانيم