پنج‌شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ |  عضویت / ورود

نظرات طرح شده

[بدون موضوع] (امتیاز : 0)
توسط در مورخه : چهارشنبه، 23 آبان، 1397

اگرچه فکر میکنم خیلی گذشته تسلیت میگم.
داشتم برای پسرم سرچ میکردم که به اینجا رسیدم. دلم پر از درد شد. پسر من هم همین مریضی رو داره و ما ایران نیستیم و پسرم تونست از سه عمل ،در بیست روزگی عمل اول رو بکنه و عمل جواب نداد و چهار بار بوسیله آنژیو رگها رو کوچیک و باز کردن ولی باز هم جواب نداد و پسرم در سه ماهگی سکته کرد و به کما رفت. روزی که سکته کرد منم سکته ناقص کردم. خیلی درد بزرگیه. خدا به خواهرتان صبر بده. دکترها اون روز از زندگی پسرم قطع امید کردن و گفتن باید پیوند بشه البته اگه بهوش بیاد و ببینیم به مغزش آسیب نرسیده. روز سوم رفتم بالا سر پسرم و التماس میکردم که بهوش بیاد. دستش رو گرفتم ، دور و برم اونروز یه سری پرستار نژاد پرست نازی بودن که به گریه های من میخندیدند. البته چند تا نژاد پرست بیشتر اون بیمارستان نبود و بقیه شون مهربون و انسان هستن. خنده های اون دو سه تا داغ دلم رو بیشتر کرد، توی غربت بدون کسی که بتونم بهش تکیه کنم، پسرم روی تخت و ناامید ، اونروز پسرم انگشت هاش رو تکون داد تو دستم، انگار دنیارو بهم دادن. بعد از ۵ روز از کما در اومد و با کلی آزمایش گفتن اجازه داره حالا تو لیست پیوند قلب بره ولی گفتن ممکنه چند سال طول بکشه و معلوم نیست پسرت تا کی زنده بمونه. پسرم رفت تو لیست و حدودا دو هفته بعدش شوهرم که بیمارستان بالا سرش بوده جراح بیمارستان اومد بالا سرش و گفت مژده بده برای پسرت قلب پیدا شده. تمام پرسنل بیمارستان و دکترها می گفتن این یه معجزه هست و ما بچه هایی داریم سه چهار ساله تو لیست هستن و بعضیها به یک سال نرسیده فوت شدن. خلاصه پسرم عمل شد از ساعت ۱۲ شب تا فرداش ساعت ۲ظهر پسرم اتاق عمل بود و بر ما چه ها که نگذشت و هر لحظه می گفتن هنوز قلب نتونسته خودش و تطبیق بده. پسرم ساعت ۵ بعداز ظهر به آی سی یو منتقل شد و رفتیم بالا سرش. کل بدنش آب بود. باد کرده بود. شروع کردن به دیالیز و از بدنش سه تا سوراخ بود که به باطری وصل کرده بودن به قلبش.یک ماه تو آی سی یو بود و با اکسیژن نفس میکشید و بعدش به بخش منتقل کردن و بعد یه مدت پسرم به خونه اومد. پسرم حدودا دو ماهه خونه هست و از پیوند حدودا چهار ماهه میگذره و هر هفته برای آزمایش بیمارستان می ریم ولی نمیدونین چی بر سرمون اومده داغون هستیم. هفته پیش دکتر گفت کلیه هاش مشکل پیدا کرده بخاطر داروها و شاید دوباره مجبور به دیالیز بشه. خیلی درد داریم. درد بیشترم برای دخترم هست که یه مادر افسرده داره و هر لحظه صحنه جون دادن تو دستم جلو رومه. نابود شدم وقتی دختر شش ساله م به من گفت ، مامان دوست دارم بمیرم ، زندگی خیلی سخته. اگه بخاطر دخترم نبود تا الان زنده نبودم. سعی میکنم بخاطر اون قوی باشم. نمیدونم پسرم تا کی زنده هست ولی میگم شاید تا ده سال دیگه علم پیشرفت کنه و دارویی برای درمان پس نزدن دائمی پیوند قلب پیدا شه. ساعتها اشک می ریزم و وجود یه بچه دیگه رو تو بدن پسرم احساس میکنم و برای پدر و مادر اون نوزاد هم اشک می ریزم و براشون صبر میخوام که بچه شون رو از دست دادن. دلم خیلی برای خواهرتان به درد اومد و بی اختیار دارم اشک می ریزم. خدا بهشون صبر بده


نام: [ کاربر جدید ]
ایمیل:

موضوع:
نظر:


اجازه استفاده از تگهای HTML را ندارید


جمع عدد 7 با 6 را در كادر زیر وارد نمایید:
(این كار برای جلوگیری از فعالیت موتورهای اسپمر است)


* توجه: نظر شما بعد از بررسی، نمایش داده خواهد شد.