sooraty
مدير انجمن ادبي
پست: 478
عضو شده در: 2 مرداد 1384
محل سکونت: .::ساوه::.
امتياز: 4538
|
عنوان: صبح که بیدار می شم |
|
|
صبح که از خواب بیدار می شوم
دوست دارم سلام کنم به رختخواب ژوليده
به سقف ... به آسمان نرسيده
به استکان چای يخيده
به پنجره های هميشه باکره
به قاب عکس های آدم های مرده
راستی .... گفتم قاب عکس های آدم های مرده !
عکس های آدم های مرده معمولا سياه و سفيد است چرا ؟
عکس های آدم های مرده چرا اينقدر بق کرده و عبوس است ؟
سر صبح ببين حال آدم گرفته می شود به خدا
اين پدر بزرگ با اين سبيل های کشيده و چشم های خواب آلوده
اين مادر بزرگ با صورت ورم کرده از خنده های ناشکفته
اين عکس ها جواب سلام هم بلد نيستند
آدم دلش می گيرد
صورتم خودش را در آينه می شورد و من خشکش می کنم
حمام نمی روم ... دوش هنوز خراب است و سوسک ها تازه بچه دار شده اند
برف هم نمی بارد خير سر خدا
صبحانه آب سرد و نان بيات و روياهای داغ چای
لباسم مرا می بلعد از گشنگی
نمی داند لقمه دندان گيری نيستم
تسمه ام را که دور کمرم سفت می کنم معده ام باز قار قار می کند پدر سوخته
خب يعنی چه که آدم هی بخورد هی چيز کند ؟
چترم ديشب مرد .
برايش دقيقه ای سکوت کردم که در ميان سال ها سکوتم گم شد .
چترم خوب بود حيوانکی ... عاشقش بودم روزهای ابری
خب تقصير من نيست که آسمان آفتابی می شود ...
دوست داشتم موقع رفتن کسی را در آغوش بکشم و ببوسم .
می گويند بوسه خيلی خوب است .
من فکر می کردم آنهايی که هم را می بوسند مثل کبوتر ها دارند به هم غذا می دهند !
حالا کم کم حس می کنم بوسه فرق می کند .
درخت حياط را در آغوش می کشم و می بوسمش
طعم مورچه می دهد بوسه های درخت
به او می گويم بر می گردم نگران نباش !
ککش هم نمی گزد ...
کاش کسی بود که بگويد مواظب خودت باش , حداقل .
در خانه, آغوشش را به رفتنم می گشايد ... در را می بندم
کوچه باز چپ چپ نگاهم می کند
خودم را از سر به پا برانداز می کنم
آه خدای من ... باز کفش هايم با من نيامده اند
پابرهنه مانده ام و بی کليد
کاش کسی توی خانه بود تا کفش ها را پرتاب کند توی سرم از آن بالا
پابرهنه کجا بروم حالا ؟
چاره ای نيست
بالهايم را از زير پالتوی بلندم بيرون می کشم
پابرهنه به آسمان پرواز می کنم
از دور شبيه تنها ترين پرنده پابرهنه ام
کاش چترم زنده بود
خدا رحمتش کند |
|