كنترل پنل             جستجو               پرسشهای متداول            .:: آخرین پست‌های انجمن ::.            لیست اعضا            مدیران سایت             درجات        ورود
فهرست انجمن‌ها -> علمي-آموزشي، اجتماعي، فرهنگي -> انجمن ادبي
پاسخ دادن به این موضوع رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3  بعدی
با ادب ها بخوونن . . .
پست تاریخ: شنبه 23 اردیبهشت 1385 - 07:10    
ghodrat
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 568
عضو شده در: 13 بهمن 1384
محل سکونت: کنار دوستان
iran.gif


امتياز: 5469

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

مال خودم نیست !!!!!
كه نيلوفرانه دوستت مي دارم
به آنكه حتا دشنه اش را عاشقم
چون دوستت مي دارم
حتا آفتاب هم كه بر پوستت بگذرد
من مي سوزم
پاييز از حوالي حوصله‌ات كه بگذرد
من زرد مي شوم
روسري زردت كه از كوچه عبور مي‌كند
عاشق مي شوم
و تا كفش هاي رفتنت ‌جفت مي شوند
غريب مي‌مانم
و تنها وقتي گريه اي گمان نمي برم در تو
من سبز مي‌مانم
كه نيلوفرانه دوستت مي دارم
نه ماننده‌ي مردماني كه دوست داشتن را
به عادتي كه ارث برده‌اند
با طعم غريزه نشخوار مي كنند
من درست مثل خودم
هنوز و هميشه دوستت مي دارم

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: شنبه 23 اردیبهشت 1385 - 07:13    
ghodrat
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 568
عضو شده در: 13 بهمن 1384
محل سکونت: کنار دوستان
iran.gif


امتياز: 5469

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

داستانهای مینی مالیستی !!!!
]چیزهایی است که نمی توان آنها را ثابت کرد ،
شاهدی هم برآنها وجود ندارد. زیرا آنها خود پیدایند
تلاش اثبات این چیزها تلاشی بی حاصل است وچنین تلاشی حاکی از آن است که با آنها آشنا نیستی

روزی ملا نصرالدین در قهوه خانه نشسته بود که خطابه مسا فری فاضل را شنید .
او داشت استدلال می کرد تا وجود خدا را اثبات کند، یکی از مشتریان در باره نکته ای پر سش کرد
آن مرد فاضل کتابی را از جیبش درآورد و آن را محکم روی میزکوبید وگفت :این کتاب من است و من خودم
آن را نوشته ام ! مردی که نتواند بخواند، بلکه بتواند بنویسد ، مردی است استثنایی و مردی که کتابی
نوشته است ....
مشتریان با این هندوی فرزانه به احترام بر خور د کردند و البته ملا نصر الدین هم تحت تاثیر
قرار گرفته بود .
..
..
..
چند روز بعد ملا نصرالدین دوباره به قهوه خانه آمد و پرسید آیا کسی می خواهد خانه ای بخرد
مردم گفتند : ملا درباره این خانه بیشتر توضییح بده زیرا ما حتی نمی دانستیم که خانه ای از آن خود داری.
ملا فریاد زد " عمل گویاتر از زبان است " آنگاه از جیبش آجری بیرون اورد و آن را روی میز پرتاپ کرد
"این است دلیل من ! امتحانش کنید -من خودم خانه را ساخته ام"

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: شنبه 23 اردیبهشت 1385 - 07:16    
ghodrat
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 568
عضو شده در: 13 بهمن 1384
محل سکونت: کنار دوستان
iran.gif


امتياز: 5469

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

شاید یه مدتی نباشم پس اینارو هم داشته باشین
--------------------------------------------------------------------------------

هي مترسك كلاه را بردار
قطره قطره اگر چه آب شديم
ابر بوديم و آفتاب شديم
ساخت ما را همو كه مي پنداشت
به يكي جرعه اش خراب شديم
هي مترسك كلاه را بردار
ما كلاغان دگر عقاب شديم
ما از آن سودن و نياسودن
سنگ زيرين آسياب شديم
گوش كن ما خروش و خشم تو را
همچنان كوه بازتاب شديم
اينك اين تو كه چهره مي پوشي
اينك اين ما كه بي نقاب شديم
ما كه اي زندگي به خاموشي
هر سوال تو را جواب شديم
ديگر از جان ما چه مي خواهي ؟
ما كه با مرگ بي حساب شديم
-------------------------------------------------------------------------------------------------
هيچ قدرتی بزر گتر از قدرت اعتماد به نفس نيست
رايحه اين قدرت ،اين جهانی نيست
آرامش ، سرور و اعتماد از همين رايحه می تراود .
کسی که به خو يشتن اعتماد می کند در بهشت است
و کسی که به خويشتن اعتمادی ندارد
کليد دروازه های جهنم را در دست دارد.
فيلسوف اسکاتلندی ، ديويد هيوم ،يک ملحد بود
اما هر يکشنبه بايد هر طور شده
در خطبه های جان براون
که يک خداشناس پر و پا قرص بود، شرکت کند.
وقتی مردم به او يادآور شدند که به کليسا رفتن با اصول خود او منافات دارد
او خنديد و جواب داد :
من هيچ ايمانی به انچه جان بر آون مي گويد ندارم
اما جان براون به آنچه خود مي گويد کا ملا ايمان دارد به
همين دليل تصميم دارم هفته ای يکبار به مردی گوش بسپارم
که به خويشتن ايمان صد در صد دارد.
سلام مرا به همه برسان (اوشو)

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: شنبه 23 اردیبهشت 1385 - 07:20    
ghodrat
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 568
عضو شده در: 13 بهمن 1384
محل سکونت: کنار دوستان
iran.gif


امتياز: 5469

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

نامه های عاشقانه یک پیامبر (جبران خلیل ) با کمی دخل وتصرف

در همان نخستين نگاه ، حضورت مرا مجذوب کرد در حالی که به سویم می آمدی و لبخندی بر لب داشتی و برقی در چشمانت می درخشيد
هرچه ديدار ما بیشتر ادامه می يافت احساس من بیشتر و بهتر می شد .از شيوه رفتارمان خوشم می آمد واز مهارت تو که مرا به فکر
در اين باره واداشتي .
چند بار احساس رنج و دلگيری کردم ،اما به لطف هوش و ذکاوت تو رابطه ما همواره ادامه داشت و من آن ابراز علا قه ای که تو از من
انتظار داشتی را دريغ نمی کردم .اشخاص ديگری نيز مرا جالب يافته بودند و خوش داشتند نظاره گر رفتار من باشند ،چون متفاوت بودم
اما برای آنها فراتر از يک سر گرمی نبودم و هنگامی که می دیدند من آنچه آنها تصور می کنند نيستم سراغ ديگری می رفتند.
با اين وجود تو توانستی چيزی را که در ژرفای دلم داشتم ، احساسی که با کسی شريک نشده بودم ،بيرون بکشی .
اين عالی بود به همين دليل ادامه دادم .
دوست هم مانديم تو می گفتی که مرا هرگز فراموش نخواهی کرد . عشق مالکیت نمی تابد .و موهبتی است که به ما ارزانی شده است
در شهرمان و دور ا زتو که بودم ، همیشه تصویر تو ، نگاه تو وتوجه تو را در کنار داشتم . انجا متوجه شدم که دارم فقط خودم را مرور میکنم
و می بینم که را بطه ما چگونه شرو ع شد و چگونه بر روحیه و زندگی من تاثیر گذاشت با و جود دوریت از من در خیا بانها کوچه ها تنهایی ها
حضور تو همراهم بود وقتی برگشتم کوشیدم با همان عزیز دوست داشتنی که می شناختم دوباره دیدار کنم و به انتظار او بمانم،
تا که شیرینی دیدارمان تلخی دوریمان را کم رنگتر کند.
پس از آن من بیشتر به تو اعتماد کردم و توجهم را بیشتر معطوف کردم از آن روز به بعد توزخم زدن به مرا آغاز کردی
و به این زخم زدن ادامه دادی ، من رنج می بردم اما هر بار که تو را می دیدم -دوبار درهفته یکباردردو هفته و یا در روز چندین بار -
تو میدانستی که سه شنبه و یا جمعه قبل مر ا آزرده ای . با رفتارت معذرت می خواستی و نشان می دادی که دوست نداشتی ا ین کار را بکنی
و بعد دوباره به دوست داشتنی ترین موجود جهان تبدیل می شدی .
با خود می گفتم که این همانی است که که من دوست دارم با این حال پیش از آنکه هفته به پایان برسد رفتار های تو دوباره از نو شروع می شد
هیچ رفتاری و هیچ کاری از سو ی من قادر نبود جلو ی تو را بگیرد. زخم ها یتو بر من فرود می امدند ومن دلشکسته تر و رنجورتر می شدم
به خانه می رفتم و می اندیشیدم ،اگر خورشید گرما و رنگین کمان را می پذیرم باید تند ر را نیز بپذیرم و توفان و باران را ، تلاش میکردم اما احساس می کردم در
وجودم احساسهای بزرگی را مدفون می کنم

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: پنج‌شنبه 13 مهر 1385 - 01:23    
yassesepid
خوب داره پيش مي‌ره
خوب داره پيش مي‌ره


پست: 43
عضو شده در: 2 مهر 1385
محل سکونت: تهران
blank.gif


امتياز: 387

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

جایی خوانده ام که :

" بگذارید در با هم بودن شما فاصله ای باشد. بگذارید بادهای بهشتی در میان شما بوزد.
یکدیگر را دوست بدارید اما از عشق زندانی برای یکدیگر نسازید."

ولی یکی بودن زیباست ...

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: یکشنبه 13 اسفند 1385 - 20:53    
barfi
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 204
عضو شده در: 8 مهر 1385
محل سکونت: karaj
blank.gif


امتياز: 1993

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

واي از دل من
داى از عشق كه در كلبه’ قلبم را نزد و رفت افسوس
افسوس كه عمرم با عشق برفت
اهههههههههههههههههههههههههه Mr. Green

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: سه‌شنبه 15 اسفند 1385 - 23:04    
ghodrat
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 568
عضو شده در: 13 بهمن 1384
محل سکونت: کنار دوستان
iran.gif


امتياز: 5469

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بي تو اي آرام جان يا ساختم يا سوختم
سردمهري بين كه هر كس بر آتشم آبي نزد
گرچه همچون برق از گرمي سراپا سوختم
سوختم اما نه چون شمع طرب در بين جمع
لاله ام كز داغ تنهايي به صحرا سوختم
همچو آن شمعي كه افروزند پيش آفتاب
سوختم در پيش مه رويان و بيجا سوختم
سوختم از آتش دل در ميان موج اشك
شوربهتي بين كه در آغوش دريا سوختم
شمع و گل هم هر كدام شعله اي در آتشند
در ميان پاكبازان من نه تنها سوختم
جان پاك من رهي خورشيد عالمتاب بود
رفتم و از ماتم خود عالمي را سوختم

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: سه‌شنبه 15 اسفند 1385 - 23:07    
ghodrat
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 568
عضو شده در: 13 بهمن 1384
محل سکونت: کنار دوستان
iran.gif


امتياز: 5469

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

تاگريزان گشتي اي نيلوفري چشم از برم
در غمت از لاغري چون شاخه نيلوفرم
تا گرفتي از حريقان جام سيمين چون هلال
چون شفق خونابه ل مي چكد از ساغرم
خفته ام امشب ولي جاي من دل سوخته
صبحدم بيني كه خيزد دود آه از بسترم
تار و پود هستيم بر باد رفت اما نرفت
عاشقي ها از دلم ديوانگي ها از سرم
شمع لرزان نيستم تا ماند از من اشك سرد
آتشي جاويد باشد در دل خاكسترم

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: یکشنبه 2 اردیبهشت 1386 - 13:35    
zaman
مدير انجمن عكاسي
مدير انجمن عكاسي


پست: 297
عضو شده در: 1 مهر 1385
محل سکونت: ساوه
iran.gif


امتياز: 2733

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email

داسنانی از دوران دبستان

گاو مو مو می کرد
گوسفند بع بع می کرد
سگ واق واق می کرد
و همه با هم فرياد می زدند حسنک کجايي؟
شب شده بود اما حسنک به خانه نيامده بود. حسنک مدتهای زيادي است که به خانه نمی آيد. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تی شرت های تنگ به تن می کند. او به جای آنکه به حيوانات غذا بدهد هر روز جلوی آينه می ايستد و به موهای خود گلت می زند. ديروز که حسنک با کبری چت می کرد کبری گفت تصميم بزرگی گرفته است. کبری تصميم داشت حسنک را رها کند و ديگر با او چت نکند چون او با پترس چت می کرد. پترس هميشه پای کامپيوترش نشسته بود. پترس ديد که سد سوراخ شده است اما انگشت او درد می کرد چون زياد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ديگر می شکند. پترس در حال چت کردن غرق شد چون سد شکست!
کبری تصميم گرفت برای مراسم دفن او با قطار به آن سرزمين برود اما کوه روی ريل ريزش کرده بود. ريز علی ديد کوه ريزش کرده اما حوصله نداشت، سردرد داشت و سردش بود. نمی خواست لباسش را دربياورد تا آتش بزند. او چراغ قوه همراه داشت اما به خانه رفت. فضای خانه سوت و کور بود. همسرش کوکب خانم ميهمان ناخوانده ندارد، ميهمان خوانده هم ندارد. الان چند سالی است که همين طور است. او نيز حوصله ندارد. او پول هم ندارد تا شکم ميهمانان را سير کند. پنير دارد او تخم مرغ هم در خانه دارد اما گوشت ندارد! او کلاس بالايی دارد. او فاميل های پولداری پيدا کرده است. آخرين باری که گوشت قرمز خريد، چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت! اما او از چوپان دروغگو گله ای ندارد چون دنيای ما خيلی چوپان دروغگو دارد به همين دليل است که ديگر در کتابهای دبستان اين داستانهای قشنگ وجود ندارد.

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست: sistemprof (یکشنبه 2 اردیبهشت 1386 - 14:37)

پست تاریخ: سه‌شنبه 29 خرداد 1386 - 09:16    
Arezoo
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 155
عضو شده در: 26 خرداد 1386
محل سکونت: اصفهان
blank.gif


امتياز: 1419

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

اما کاش می دانستیم و کاش باور می کردیم که جهان نیز معماری دارد که پوشیده نگاهمان می کند.از فراز تمام لحظه ها و از بالای تمام ثانیه

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:


نمایش پستها:                 مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی  
پاسخ دادن به این موضوع
 
رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3  بعدی
صفحه 2 از 3

تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
 Related Topics 


 information 

 

پرش به:  
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید


Copyright 2004-2024. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc