كنترل پنل             جستجو               پرسشهای متداول            .:: آخرین پست‌های انجمن ::.            لیست اعضا            مدیران سایت             درجات        ورود
فهرست انجمن‌ها -> علمي-آموزشي، اجتماعي، فرهنگي -> انجمن ادبي
پاسخ دادن به این موضوع رفتن به صفحه 1, 2, 3, 4  بعدی
گوشه‌ای از تلخی حقیقت... (فقط برای خواندن)
پست تاریخ: جمعه 28 مرداد 1390 - 11:43    
rezvaneh
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 134
عضو شده در: 16 خرداد 1390
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 1368

عنوان: گوشه‌ای از تلخی حقیقت... (فقط برای خواندن) خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

خسته از خستگی‌ها دل مشغولی‌ها ،به تو که فکر می‌کنم خنده ام می‌گیرد از حماقت‌هایم، از

این که با تو هستم و بی تو ....در شلوغی‌های دنیا هستم تنها... ‌و عجب حس خوبی است این

تنهایی... هر چقدر ا ز این آدم‌ها دور تر باشی دنیایت بیشتر با دمش گردو می‌شکند؛ نه

تنها‌ برای خودش بلکه برای تو، صله رحم رؤیایی‌ست دست نیافتنی در دنیایی که دیگر نمی‌شود

با آدم‌های ریا و دروغ و سخره بگیر سر یک سفره نشست و علکی خندید و مثل گاو سر تکان

داد و احساس خوشبختی کرد.... کمی دور تر در کوچه‌های زمان، نگاه‌ها با حیا تر

بود و سرها بیشتر به زمین و دلها تهی‌تر از کینه و حسادت و اگر پیشانی کسی کبود بود تو

می‌دانستی و ایمان داشتی که بر اثرسجده‌های طولانی در نماز شب است و باز ایمان داشتی و

می‌دانستی تنها استفاده‌ی قاشق سر سفره برای خوردن غذاست و هیچ ربطی به پیشانی آن

دسته از محبان خدا ندارد که در زمانی کوتاه به اندازه‌ی یک چشم بر هم زدن جای مهری ابدی بر

پیشانیشان نقش بسته که حتی اگر خدایی ناکرده نمازه صبح را خواب ماندند و نمازه ظهر و عصر

را به دلیل پری شکم تا خرخره و شرم اینکه با طقار های لبریز از پر به پیشگاهه خدا حاضر

شوند!!! نخواندند و به فردا واگذار کردند و برای نمازه مغرب و عشا ....واجب و چون اسراف

حرام است پس ..... نکردندو می‌فرمایند:مستحبّات به اندازه‌ی واجبات مهم است و در بعضی

مواردمهم تر!!!!!!! و آن هم نخواندند و این ر‌وال ادامه پیدا کرد.... کسی شک نکند که خدایی

نکرده این عالی قدران سال‌هاست رنگ سجادّه و مهر را ندیده اند!!!! و اگر دیده اند رنگی جز ریا

نداشته است. حالا بخند تا ببینم رنگ خنده‌ی تلخت را و یا گریه کن تا ببینم عکس حماقت را در

اشک هایت!!؟ کمی به حرف هایم فکر

کن........

مبر از پینه‌ی پیشانی من
نشان بر رتبه‌ی عرفانی من
ز خاطر بردن ذکر سجود است
دلیل سجده‌ی طولانی من...

٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫

باایمان، سلامت و شاد باشید.

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست: sooraty (پنج‌شنبه 17 شهریور 1390 - 21:35)

پست تاریخ: جمعه 28 مرداد 1390 - 12:08    
jazrejonoon
خوب داره پيش مي‌ره
خوب داره پيش مي‌ره


پست: 48
عضو شده در: 14 خرداد 1390

blank.gif


امتياز: 434

عنوان: پاسخ به «گوشه‌ای از تلخی حقیقت... (فقط برای خواندن)» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

من عاشقتم که مثل من سر سبزت رو تنت اضافه کرده، بگو ، هزار سر سیز فدای حقیقت
ولی اینی که تو می گی واقعیته نه حقیقت، حقیقت هیچ وقت دست خورده آدم ها نمی شه، چون خیلی بالاست، فقط دست کسایی بهش می رسه که فهمیدنش، آدم فهمیده همیشه پشت حقیقت وامی ایسته نه رودرروش، اینا فقط دارن دنیای خودشون رو خط خطی می کنن، تو پشت کن به همشون و سبز باش.
به قول سید
گور پدر این آدمیان عجیب نزدیک به پرت و پلا
پاییز خوش است ...
که می رویم...

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: یکشنبه 30 مرداد 1390 - 14:00    
rezvaneh
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 134
عضو شده در: 16 خرداد 1390
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 1368

عنوان: پاسخ به «گوشه‌ای از تلخی حقیقت... (فقط برای خواندن)» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

سلام؛

واقعیت‌های تلخی هست که حتی در شیرینی طنز هم حل نمیشه، مثل شعر زیر...

دل گــــــرو بستم به یار چین و ماچین
گوش چینى، گونه چینى، سینه چینى، چانه چینى

تا گرفتم جام مى از نرگس چشمان مستش
چشم چینى، مست چینى، نرگس مستانه چینى

همچو شانه گم شدم در پیچ و تاب چین زلفش
چین که چینى، زلف چینى، تاب چینى، شانه چینى

شمع و گل با بلبل و پروانه جمعند و غزلخوان
گل که چینى، شمع چینى، بلبل و پروانه چینى

زاهدا باشد قبول درگه حق، تا که باشد
مهر با سجاده چینى، سبحه‌ى صد دانه چینى

رفت اعرابى به ترکستان و ما چین جاى کعبه
قبله چینى، پرده چینى، سنگ هاى خانه چینى

نه فقط اسباب لوکس زندگى مانند ضبط و
فرش و فاکس و گاز و میز و پنکه و رایانه چینى

بلکه شورت و مایو چینى، لنگ چینى، لیف چینى
نوره و سدر و حنا ، کافور مرده خانه چینى

گر چه در صنعت ربودیم از اروپا گوى سبقت!!!!؟
پیچ چینى، مهره چینى، تسمه و دندانه چینى

پیک چینى، کاسه ى ماست و خیار و بطر چینى
نشئه چینى، مست چینى، نعره‌ى مستانه چینى

منقل و تریاک چینى، انبر و وافور چینى
من خلاصه مى‌کنم، هر چیز عشقولانه چینى

اى خدا ترسم بهشتت نیز باشد چینى از دم
جوى شیر و شهد چینى، حورى فتانه چینى!!

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 


این مطلب آخرین بار توسط rezvaneh در یکشنبه 13 شهریور 1390 - 14:45 ، و در مجموع 1 بار ویرایش شده است.
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: چهار‌شنبه 2 شهریور 1390 - 12:57    
rezvaneh
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 134
عضو شده در: 16 خرداد 1390
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 1368

عنوان: پاسخ به «گوشه‌ای از تلخی حقیقت... (فقط برای خواندن)» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

ای آنکه خبر از خر و ارابــــه نداری
در زیر زمین واحد یک خوابه نداری
حتی خـــبر از دخمه و سردابه نداری
یعنی خبر از شیشه نوشابه نداری
یک دوره برو مکتب اقرار شناسی


رفتی عقب فلسفه دیدی ثمرش را
تو فکر نمودی که چسان می‌شود آیا ؟
یا نیچه شوی یا چو ارسطو وهگل یا
چون ژاک دریدا به پدیدار شناسی؟


سی سال پی علم وادب حوصله کردی
از غصه ستبر تن خود چون ژله کردی
از قلت دانش طلبــــــــــی‌ها گله کردی
رفتی عقب دانش و هی هروله کردی
حالا تویی و مدرک بیکارشناسی!!!


حاجی سفر هشتم خود را به دبی رفت
کس واقف آن نیست که کی آمد وکی رفت
هی رفت و هی آمد! هی آمد و هی رفت!
اینقدر عیان است که وی آمد و وی رفت
تسبیح به کف، در پی بازار شناسی


حالا تو بخوان چهچه خر در چمن‌ات را
سرویس نمود عاقبت این غم دهنت را
دیفرانسیلت خرد شد و سوخت فن‌ات را
هم دشمن و هم دوست گزیدند تنت را
زیرا که نخواندی هنر مارشناسی


مردان خدا پرده پندار دریدند
رفتند به بازار ویکی تازه خریدند
با پرده نو در همه جا جارکشیدند
آنقدر کشیدند که آن پرده دریدند
فریاد ازین پرده‌ی پندار شناسی!!

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 


این مطلب آخرین بار توسط rezvaneh در یکشنبه 13 شهریور 1390 - 14:44 ، و در مجموع 1 بار ویرایش شده است.
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: جمعه 4 شهریور 1390 - 14:34    
rezvaneh
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 134
عضو شده در: 16 خرداد 1390
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 1368

عنوان: پاسخ به «گوشه‌ای از تلخی حقیقت... (فقط برای خواندن)» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

حسنک کجایی...؟

گاو ما ما می کرد...
گوسفند بع بع می‌کرد...
سگ واق واق می کرد
و همه با هم فریاد می‌زدند حسنک کجایی؟!

شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.حسنک مدت‌های زیادی است که به خانه نمی‌آید.

او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت‌های تنگ به تن می‌کند.او هر روز صبح به جای

غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می‌زند.

موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می‌زند.

دیروز که حسنک با کبری چت می‌کرد.کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است. کبری تصمیم

داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می‌کرد. پتروس همیشه

پای کامپیوترش نشسته بود و چت می‌کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد

می‌کرد، چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه‌ی دیگر می‌شکند. پتروس

در حال چت کردن غرق شد‌...

برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده

بود. ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت.ریزعلی سردش بود و دلش نمی‌خواست

لباسش را در آورد. ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ‌ها برخورد

کرد و منفجر شد .کبری و مسافران قطار مردند... اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل

همیشه سوت و کور بود .الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده

ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله‌ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان‌ها را

سیر کند او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد. او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان

دروغگو به او گوشت خر فروخت.اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان

دروغگو دارد به همین دلیل است که دیکر در کتاب‌های دبستان آن داستان‌های قشنگ وجود

ندارد....

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 


این مطلب آخرین بار توسط rezvaneh در یکشنبه 13 شهریور 1390 - 14:44 ، و در مجموع 1 بار ویرایش شده است.
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: دوشنبه 7 شهریور 1390 - 00:50    
soojy
خوب داره پيش مي‌ره
خوب داره پيش مي‌ره


پست: 53
عضو شده در: 14 خرداد 1390

iran.gif


امتياز: 498

عنوان: پاسخ به «گوشه‌ای از تلخی حقیقت... (فقط برای خواندن)» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

شيرين خانم تو حموم سونا حوصلش سر رفته!
اونم از فرهاد

كه تيشَشو فروخته،

جاش يه ديزي خورده

بي نعنا!
بي نعنا!

"حسين پناهي"

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: دوشنبه 7 شهریور 1390 - 10:52    
rezvaneh
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 134
عضو شده در: 16 خرداد 1390
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 1368

عنوان: پاسخ به «گوشه‌ای از تلخی حقیقت... (فقط برای خواندن)» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

شنیدم در زمان خسرو پرویز گرفتند آدمی را توی تبریز

به جرم نقض قانون اساسی و نقض گفتمان‌های سیاسی

ولی آن مرد دور اندیش، از پیش قراری را نهاده با زن خویش

که از زندان اگر آمد زمانی به نام من پیامی یا نشانی

اگر خودکار آبی بود متنش بدان باشد درست و بی غل و غش

اگر با رنگ قرمز بود خودکار بدان باشد تمام از روی اجبار

تمامش از فشار بازجویی ست سراپایش دروغ و یاوه‌گویی ست

گذشت و روزی آمد نامه از مرد گرفت آن نامه را بانوی پر درد

گشود و دید با هال و مآبی نوشته شوهرش با خط آبی:

عزیزم، عشق من،حالت چطور است؟ بگو بی بنده احوالت چطور است؟

اگر از ما بپرسی، خوب بشنو ملالی نیست غیر از دوری تو

من این جا راحتم، کیفور کیفور بساط عیش و عشرت جور وا جور

در این جا سینما و باشگاه است غذا، آجیل، میوه رو به راه است

کتک با چوب یا شلاق و باطوم تماما شایعاتی هست موهوم

هرآن کس گویداین جاچوب داراست بدان این هم دروغی شاخدار است

در این جا استرس جایی ندارد درفش و داغ معنایی ندارد

کجا تفتیش های اعتقادی ست؟ کجا سلول های انفرادی‌ست؟

همه این جا رفیق و دوس‌ هستیم چو گردو داخل یک پوست هستیم

در این جا بازجو اصلاً نداریم شکنجه ، اعتراف، عمراً نداریم

به جای آن اتاق فکر داریم روش های بدیع و بکر داریم

عزیزم، حال من خوب است این جا گذشت عمر، مطلوب است این جا

کسی را هیچ کاری با کسی نیست نشانی از غم و دلواپسی نیست

همه چیزش تماماً بیست این جا فقط خود کار قرمز نیست این جا؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
ــــــــــــــــــــــــــ
باایمان، سلامت و شاد باشید.

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست: soojy (دوشنبه 7 شهریور 1390 - 11:01)

پست تاریخ: دوشنبه 14 شهریور 1390 - 23:38    
rezvaneh
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 134
عضو شده در: 16 خرداد 1390
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 1368

عنوان: پاسخ به «گوشه‌ای از تلخی حقیقت... (فقط برای خواندن)» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

سلام؛

چند تا دعا می‌خونم شما آمین بگید...


پروردگارا! پیرانمان را با امروزشان و جوانانمان را با دیروزشان آشنا کن!


خداوندا! مخزن‌های سوختمان را پر و برگه‌های اقساطمان را خالی بگردان!



پروردگارا! تورم را کم و یارانه‌ها را زیاد گردان!


بارالها! این کشور را از سونامی دروغ در امان بدار!


خداوندا! برادران قاچاقچیمان را به کارهای سالم و قانونی هدایت بفرما!


پروردگارا! بارالها!!! جان هر کسی که دوست داری، ریشه‌ی ساندیس را از خاک گهربار این


سرزمین محو نما! Wink

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: سه‌شنبه 15 شهریور 1390 - 14:49    
sunny
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 121
عضو شده در: 7 بهمن 1389
محل سکونت: همدان
iran.gif


امتياز: 1232

عنوان: پاسخ به «گوشه‌ای از تلخی حقیقت... (فقط برای خواندن)» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

الهی آمین !

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: سه‌شنبه 15 شهریور 1390 - 22:04    
rezvaneh
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 134
عضو شده در: 16 خرداد 1390
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 1368

عنوان: پاسخ به «گوشه‌ای از تلخی حقیقت... (فقط برای خواندن)» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

پسورد اینترنت وایرلسم رو عوض کردم، همسایمون زنگ زده میگه پسوردتو عوض کردی؟ میگم نه! میگه آخه قبلاً شماره موبایلت بود، الان هرچی می‌زنم کانکت نمیشم Crying or Very sad


رفتم شلوار جین بخرم، اولی رو پرو کردم یه کم تنگ بود. فروشنده گفت:
یه دوبار بپوشی جا باز می‌کنه!
دومی رو پوشیدم یه کم گشاد بود. فروشنده گفت:
چیزی نیست یه دو بار آب بخوره تنگ میشه
Mr. Green


یه تی شرت خریدم کلی مارک نایک روشه بعد رو یقه‌ش نوشته تولیدی برادران عباس‌پور Surprised



به راننده تاکسی میگم سیگارتو خاموش کن به دودش حساسیت دارم، برمی‌گرده میگه جوونای سن تو کراک می‌کشن تو به دود سیگار حساسی خشمگين



یارو رو آوردن تو تلویزیون، زیر اسمش نوشته: "کارشناس مسائل یمن"، من موندم این بنده خدا تو این ۴۰ سال از چه راهی نون در میآورده! عجب


میری از خودپرداز پول بگیری، رمزتو میزنی پول بر می‌داری، بار دوم کارتو می‌ذاری، رمز رو اشتباه میزنی، یکی از پشت میگه: آقا رمزتو اشتباه زدیها Neutral


اینم از مجلس ختم، با کفش رفتیم با دمپایی برگشتیم!


خنده به تمام معنا خنده به تمام معنا خنده به تمام معنا خنده به تمام معنا خنده به تمام معنا

خنده‌ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است

کارم از گریه گذشته ست، به این می‌خندم.....

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست: 2020 (جمعه 25 شهریور 1390 - 15:58) Hamid (جمعه 25 شهریور 1390 - 15:59)


نمایش پستها:                 مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی  
پاسخ دادن به این موضوع
 
رفتن به صفحه 1, 2, 3, 4  بعدی
صفحه 1 از 4

تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
 Related Topics 


 information 

 

پرش به:  
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید


Copyright 2004-2024. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc