كنترل پنل             جستجو               پرسشهای متداول            .:: آخرین پست‌های انجمن ::.            لیست اعضا            مدیران سایت             درجات        ورود
فهرست انجمن‌ها -> فروم‌بلاگ‌هاي اعضا -> فروم​بلاگ Ghodrat
پاسخ دادن به این موضوع
کوهها نیز می گریند
پست تاریخ: سه‌شنبه 22 بهمن 1387 - 20:51    
ghodrat
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 568
عضو شده در: 13 بهمن 1384
محل سکونت: کنار دوستان
iran.gif


امتياز: 5469

عنوان: کوهها نیز می گریند خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

از سنگلاخی می گذشتیم که پدر گفت : "ریز مرد،چرا گریه ؟ بیفتیم افتادیم و دیگر رو پا نخواهیم بود ." گریه ها را پنهان کردم و پدر کول ام کرد . خوابم برد ودیدم با کتابها و گاوها مان تو باتلاقی جان می کَنَم.بالا سرم کرکسی می پرد و تو منقارش لخته های خون است . معلم کلاسمان نیز، افتاده به جان نیمکت های سوخته ومادر صدایی شکسته دارد .

ازخواب که پریدم عرق سردی روپیشانیم بود و ستاره ای در دورترها سوسو میزد. تنها نبودیم . خیلی ها بودند . دربدر و خانه به دوش . جای امنی می جستند . خبر جنگ همه جا پیچیده بود .

تو یک قطار باری ، سر پا و فشرده میان ازدحام ، دور می شدیم که پدر گفت : " تحمل کن نازنین ! "

روزها می گذشتند و جز سقفی و آبی و جیره ای غذا ، هیچ نبود . پدر ، مرد صحرا بود و دل اش گرفت . تفنگی برداشت ورفت . من ماندم ، تنها و بی یاور. سرگشته ای تو غربت . درمدسه ای که شب وروزم را آنجا بودم. پدر،گاهگاهی سر میزد و تلفنی سراغ ام را می گرفت . همیشه امید می داد و اما روزی بغض اش ترکید وبه نجوا گفت :" دلگیر نباش !هستند لحظاتی که نه تنها مردان بلکه کوهها نیز می گریند ."
سالها رفتند و اما او، این بار را جوری دیگرآمد . زخم داشت و راه که میرفت، سنگینی یکی از پاهایش روتفنگ اش بود. می گفت :" دیگه برمی گردیم! منطقه رو پس گرفته ایم."

خاک مادر تو آغوش ام بود که پدر جا کن ام کرد . یکی سراغ اش آمده بود . رفتیم مدرسه . غیر از ما عده ای هم بودند. برای پدر راهی باز کردند . گویی همه منتظرش بودند و او چنین گفت : "حالا از عزیزی یاد می کنیم که جنگ ، اورا هم ازماگرفت . معلمی که روزی شانه هایش، خاکریزی بودند وسنگری . .."

چشمانم غرق اشک ، تابلویی را رودیوار مدرسه می پایید که نامی آشنا تو سینه اش داشت .معلمی که هر وقت می دید قهریم، فوری آشتی مان می داد ویک بارهم به خوابم آمده بود .
http://www.farsiebook.com

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:


نمایش پستها:                 مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی  
پاسخ دادن به این موضوع
 

صفحه 1 از 1

تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
 Related Topics 


 information 

 

پرش به:  
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید


Copyright 2004-2024. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc