sooraty
مدير انجمن ادبي
پست: 478
عضو شده در: 2 مرداد 1384
محل سکونت: .::ساوه::.
امتياز: 4538
|
عنوان: به چه می نگری ؟ |
|
|
تنهاي تنها ايستاده اي آنجا به چه مي نگري؟
به خشك شدن يك درخت در غارت بي رحم پاييز؟
ساكت و بي تحرك،حتي علفهاي هرز هم ريشه هايت در بر ندارند،
تك و بي اماني،چه اخلاص عجيبي،چه خلقت نازنيني،
چه غرور زيبايي،استوار مانده اي بدون تكيه گاهي
و حتي هم صحبت رهگذرواري،
گويا درحسادت تمام بودنهاي اسيري،
پاييز لطافت سبزه را مي تواند ببرد،خنده ي گلها،صداي چكاوكها را،
اما آبي دريا را نه،رقص ماهيها را نه،
دريا تمام غم تو را درخود جاي مي دهد،
تا بهار تا عبور اولين سنجاقك بي تاب از ساحل،
اما چقدر راه است تا رسيدن بهار،
قرنهاست منتظرم گه گاهي نسيمي از لبه پنجره نگاهم مي گذرد كه بوي بهار دارد،
اما فقط یک نسيم است، پس هيچ پيغامي با خود ندارد
،آخرين بهار را هنوز به ياد دارم،سبز بودم،
بارور و شكرگذار،
نمي دانم،
چه شدي دستانم پر از بي كسي شد؟
روزها كوتاه شد شبهايم بلند شد،
هوايم بي تنفس شده،
بي تنفس!! |
|