اینجا آخر دنیاست میدونی...???

mosafere_gharib_jade

اینجا آخر دنیاست میدونی؟:
برای تو میخونم که بیایی گریم رو ببینی از پشت دیوار
قصه تلخ خداحافظی رو تو دفتر بنویسی برای آخرین بار

شکل دلتنگیم من که دربند شدم اگرچه اسیر تنی سردم
میخام بشناسمت پس منو زندونت کن اگه گریه کردم

لحظه باریدن بارون خاطرات میان اما موندن اثر نداره
تو نیستی و تن خسته من راهی جز رفتن به سفر نداره

وقتی بارون میباره زیر بارون میشینم حرفات یادم میاد
تورو نمیدونم اما دل من روزهای با تو بودن رو میخاد

فرصتت کمه میدونم اما میخاست تو رو لحظه رسیدنت
مسافری تنهام که همیشه منتظرم واسه دوباره دیدنت

از گذشته ها این یادم مونده که گفتی میرم و برمیگردم
اما تو نبودی ببینی در غم نبودنت با خاطره سر میکردم

تا چشم به هم زدم رفتی اما هنوز از نیومدنت بیخوابم
جزیره انتظار من راهی نداره جز اینکه میگه من سرابم

میخام بگم دوستت دارم آخه هنوز رفتن رو باور ندارم
میمیرم و چاره ایم جز وصیت توی لحظات آخر ندارم

برا دور شدن خاطره ها راهی جز رفتنم به غصه نیست
قصه دنیا رو خوندم تا دیدم چیزی غیره یه قصه نیست

اینجا آخر دنیاست میدونم مرگ من بیصداست میدونم
کاشکی دلم بمیره که مردن سهم دل تنهاست میدونم

یه روز عاشق میشی که آشیونت شده لبریزه درد جدایی
سهم تورو از عاشقی تویه دفتر زندگی مینویسن تنهایی

یه روز میاد که باید دستات رو به دل بی کسی بسپاری
روزی که برا گم شدن خاطراتت باید بگی که رهسپاری

میرسی اما اگه بدی دستات رو به حضور خلوت سردی
میایی برا همیشه زیر بارون بری اما نرفته باید برگردی

تو که نیستی شعرهای شبونم اسیر مردنهاست میدونی
بعده تو مردم که رفتنت از اینجا آخر دنیاست میدونی

از مسافر غریب جاده...

mosafere_gharib_jade

خاطره ها:
باز دوباره صدای بارون پیچیده در لا به لای شاخساران
باز نم نم و طراوت بارون گرفته درون تمامیه درختان

بارون با ترتیبی خاص میسازه از خود یه قصه، یه ترانه
با ریختن قطره گریه های آسمون که میریزه بر بام خانه

باز یاد تو میاره خاطرات بچگی و لحظه های دلدادگی رو
باز همون خاطرات خوب و شیرین به همراه سادگی رو
از مسافر...

mosafere_gharib_jade

گمشده کوچه تنهایی:
شعر ساده سفر بودم که با عبوری خاموش کردی یاد مرا
در وصف غریبانه من رفتی و فراموش کردی فریاد مرا

خبر نداشتی که توی دنیای منه مسافر شدی راز شبونم
بیخبر موندی از بغض هرشب گریه تویه چشای گریونم

در پشت فریاد خاموشم نگاه بیصدای من در پی تو بود
وقتیکه خاطراتم رو دیدی بدون مردنم بودنه بی تو بود

از مسافر...

Hamid

سلام؛
mosafere_gharib_jade, جان؛
غريب مي‌ياي غريب مي‌ري ها! Very Happy

ممنون از شعرهاي جالبتون آفرين

خوشحال مي‌شيم خودتون رو در انجمن «آشنايي با اعضاي جديد» معرفي كنيد تا بيشتر درباره‌تون بدونيم Wink

آينده دلخواهتون رو براتون آرزو مي‌كنم؛
موفق باشيد...

mosafere_gharib_jade

خاطره ها:
باز دوباره صدای بارون پیچیده در لا به لای شاخساران
باز نم نم و طراوت بارون گرفته درون تمامیه درختان

بارون با ترتیبی خاص میسازه از خود یه قصه، یه ترانه
با ریختن قطره گریه های آسمون که میریزه بر بام خانه

باز یاد تو میاره خاطرات بچگی و لحظه های دلدادگی رو
باز همون خاطرات خوب و شیرین به همراه سادگی رو

خاطراتی که سرشار از تلخی و شیرینی کودکی بود همیشه
خاطراتی که یاد کردن ازشون هنوزم دیر نیست و میشه

از مسافر غریب جاده...

mosafere_gharib_jade

نمون که از همسفر غم و غربت و اندوه بودن خستم
اگر که شکستی دارم تو دیگه نشکن که خیلی تن شکستم

راز پر گشودن پرنده های تنهایی از آشیون رو نیاموختم
اگرچه همیشه در سرای خلوت دلتنگیم با تنهایی سوختم

به من نگو که بخت پرواز خاموش سوزونده بال و پرم
برای عبور از گذر عاشقی ها نگو که من آخرین رهگذرم

نگو حتی برا یکبار که فرصتی نیست برای شنفتن ترانه
دلم خیلی پره از شنیدن نغمه ها پس نگو سوخته پروانه

از مسافر غریب جاده...

mosafere_gharib_jade

در خلوت خاموشم هیچکسی نخواهد فهمید که چرا دلگیرم
اگر از کوی شب میروم در بغض چشای ابر چرا اسیرم

بعد از مرگم نیز کسی نخواهد دانست که من چرا غریبم
از رسم بی رسم زمونه و روزگار چرا زخم خورده فریبم

قلبم محکوم به تنها شدنه که کار من شده اشک شمردن
در خلوت سرا غم نشستم که سهم من شده تنها مردن