sooraty
مدير انجمن ادبي
پست: 478
عضو شده در: 2 مرداد 1384
محل سکونت: .::ساوه::.
امتياز: 4538
|
عنوان: پرواز زیر سقف قفس های آجری . . . |
|
|
خوشحالم میکنید اگه نظر بدید
قفس آجری
شاعر ! در انزوای قفس های آجری ،
نان هست و خواب هست،بگو از چه دلخوری ؟
چون شبنمی به حسرت پرواز مانده ای
چشم انتظار شعله دردی ، تلنگری
با هر غزل به یاد دختر آفتاب و رود
یک گوشه می نشینی و هر غصه می خوری
یک چکه آفتاب به چشمت نمی چکد
چون کوچه های شهر از اندوه شب،پری
کارت همین شده ست که تکرار مرگ را
در لحظه های بی رمق خویش بشمری
جز میله های زنگ زده،شیشه های مات
از باغ و آفتاب ، نداری تصوری
بنشین ، مگر نه اینکه اگر بال وا کنی ،
از هر طرف به پنجره ای بسته می خوری
دست و دلی شکسته و یک شرجی کبود
آخر در این هوای نفس گیر می بری
مفهوم آسمان تو این حجم بسته است
پرواز زیر سقف قفس های آجری
******************************
شبحی گشته سحر کوچه که مهتاب ندارد
جگرم کاسه خون شد غزلم تاب ندارد
نه فقط خاطره هایت شده یک لکه به دیوار
که تمام دل من جذبه یک قاب ندارد
تو شدی چون تبر و من شده ام کهنه درختی
تو بگو شاخه من ارزش یک تاب ندارد؟
تو نه کابوس و رویا نه پریزاده نه انسان
تو چه هستی که تنت پرده و مضراب ندارد
شده انکار غمت خلوت هر خلسه شعرم
به خدا خلوت من طاقت خوناب ندارد |
|