sooraty
مدير انجمن ادبي
پست: 478
عضو شده در: 2 مرداد 1384
محل سکونت: .::ساوه::.
امتياز: 4538
|
عنوان: غرور |
|
|
قلم نمي چرخد ، نمي نويسد . لحظه اي بي درنگ از راه خواهد رسيد . قدرتي بر من خواهد افزود تا قلم را بگيرم در دست .
ومن خواهم نگاشت : به نام نامي حق ، به نام وجدان بيدار ، به نام روح در تپش و گلايه خواهم كرد از خاك سرد ، از زمين .
وباز از انتهاي جنون فرياد خواهم زد من ، هستم مي بينم ، مي شنوم گرچه نمي نويسم .
من از ثانيه ها نمي هراسم كه زندگاني ام سراسر ثانيه هايي است كه پياپي گذشت وديگر بازنگشت .
من از خويش مي هراسم ، از موجوديتي كه براستي هيچ بود ، اما در گذر ثانيه ها چيزي شد ؛ آري غده اي به نام "من" .
كاش مي دانستي آنچه قدرت نوشتن را از آدمي مي ربايد همين پستي مدفون در "من" است .
وآنجا كه او مي آ يد ، آدمي مي ايستد : "من" نيستم ؛ "او" هست و انتهاي ما در اوست ؛ پس "من" در مقابل او هيچ است ؛ و دوباره قلم روان مي شود : به نام نامي حق ، خدا اول وآخر هر چه مني است و من در مقابل خدا هيچم . |
|