sooraty
مدير انجمن ادبي
پست: 478
عضو شده در: 2 مرداد 1384
محل سکونت: .::ساوه::.
امتياز: 4538
|
عنوان: بازگشت |
|
|
پرنده ها را كه مي بينم ، ياد پرواز مي افتم ، ياد روزهاي رها بودن . ياد تو .
مي شنيدم ، مردم مي گفتن آدمها معشوق هاي تو هستن ، ولي هيچكس نمي گفت كي عاشق خودت مي شه ، خالص و بي ريا .
هر كسي به ياد تو مي افتاد ،آهي مي كشيد ومي گفت : اگه ...
ومن به آسمون نگاه مي كردم ، آخه هر كي صدات مي زد به آسمون نگاه مي كرد ومن از خودم مي پرسيدم ، چرا به آسمون .
خوب يادمه بچه كه بودم پرواز مي كردم ، تو زلالي خيال يه دوري مي زدم و باز برمي گشتم رو زمين .
حالا ازخودم مي پرسم بالهاي عقاب آسامو كي ازم گرفت ؟ كي به پاهام غل و زنجير زميني شدن زد ؟
آره ، به خاطر همينه كه شب وروز به آسمون نگاه مي كنم ، منتظرم ؛
منتظرم تا بهم نگاه كني ، به اوج التماسم وبعد يه كبوتر سفيد بالهاي قشنگمو برام پس بياره . |
|