libero
عضو گروه مديريت آفتابگردان
پست: 1175
عضو شده در: 16 آبان 1384
محل سکونت: تهران
امتياز: 11304
|
عنوان: یک حکایت زیبا!! |
|
|
پسرك پريد لبهی جوی آب و سعي كرد تعادلش را حفظ كند و شروع
كرد به راهرفتن. دخترك اما لبهی ديگر جوی آب را انتخاب كرد؛ دوست نداشت پشت سر پسر
باشد. فكر كرد اينجوری هميشه كنار هم هستند.
سرش را كه بلند كرد، انتهاي جوی آب در آن خيابان طويل درست پيدا نبود اما، يك چيز كاملاً
مشخص بود؛ آنها موازی همديگر می رفتند، با فاصله يك جوی آب از هم. رسيدنی در كار نبود، حتی تا قيامت! |
|