sooraty
مدير انجمن ادبي
پست: 478
عضو شده در: 2 مرداد 1384
محل سکونت: .::ساوه::.
امتياز: 4538
|
عنوان: |
|
|
niloofar_ofy, جان والا من نمی دونم چه جوری بگم آخه به چرتو پرت های من نگاه نکن چون من اونارو نمی نویسم اونا منو می نویسن . من همش 19 سالمه و از همه بچه ها این جا کوچیکترم نمی دونم یه برادر کوچیک چه جوری برای برادر و خواهر هاش نقد بنویسه .
البته اینا نقد نیست من کوچیکتر از اونیم که بخام نقد کنم نظر خودمه امیدوارم برای پیشبردت کمکی باشه ( کوری اسا کش بینا )
چیزی که به عقل ناقص من میرسه اینه که در مورد شعر زیبای اولت (پشت ابرای بهار) باید بگم یکم بیشتر تمرکز کنی کلمات دارن از شاخه ای به شاخه دیگه می پرن انگار ذهنت خیلی درگیر بوده که اینا رو نوشتی احساس زیبایی داری ولی نیاز تو به نوشتن خیلی بیشتر از نیاز شعر به تو بوده نمی دونم چه جوری بگم من خودم همیشه این جوری بودم تو هم شعر رو یه موجود زنده فرض کن وقتی تونستی به عنوان دوستت بهش نگاه کنی حالا تو یه نیاز هایی داری که اون باید رفعش کنه و اون هم نیاز هایی داره به تو که تو باید رفعش کنی .
همیشه بزار نازتو بکشه یعنی بزار تون به تو نیاز داشته باشه نه تو .
وقتی پر از نیاز شد و دیگه نمی تونست آروم بگیره یکم سروسامونش بده ( که برای سرو سامون دادنش کتاب های شعر که علاقه داری تو اون سبک کار کنی رو بهت پیشنهاد میکنم - این جور که از نوشته هات معلومه داری به سمت اخوان میری که اونم خودش به شعر نیمایی برمیگرده ولی با کمی تغییر ) حالا که سرو سامون دادی شروع کن به نوشتن ،همیشه چند بیت اول نیاز شعره به تو که میاد تو ذهنت بعد وقتی درگیر موضوع شدی خالا تو نیاز مندشی . نمی دونم منظورمو می فهمی یا نه ........... ؟
ولی در مورد شعر دومت باید بگم بین این دو تا شعر و زمانه سرودنشون فاصله کمی نبوده چون از یه مرحله وارد یه مرحله دیگه شده . تو این یکی ذهنت آرومی داشتی می دونستی که چی می نویسی و واسه چی می نویسی از کلمات خیلی ساده برای نشون دادن احساست و افکارت استفاده کردی و این رو من شخصا نمی پسندم چون با این که پر از احساسه ولی یه نویسنده نباید لقمه جویده شده رو به مخاطبش بده باید برای مخاطبت جای فکر کردن بزاری بزاری اون جلوی تک تک بیت هات یه علامت سوال تصور کنه و دنبال مفهوم باشه 0 همیشه تو توصیف کردن راحت ترین کلمات که همه می دونن و به کار می برن استفاده نکن از یه طرف دیگه به هدفت نگاه کن حالا توصیفش کن من تو این شعر آخری توصیفات و کلمات قشنگ شعر دومت رو نمی بینم برای همین هم میگم توی دو مرحله زمانی و فکری جدا سروده شده .
اینا فقط نظر من بود بهشم زیاد توجه نکن چون من زیاد چرت و پرت میگم . خوشحال میشم تو هم چرت و پرت های این شاعر جوون 8) رو نقد کنی دوست دارم اشکالامنو بگی .
اینجا قلم به عشق تو می چرخد،بر روی دفتر تنهایی
با خاطرات مبهم دیروزم ،با ناله های پرپر تنهایی
اینجا محل دفن حقایق ها ،هر لحظه بودن تقدیر
چیزی شبیه وسعت دریا ،خون گریه های باور تنهایی
********
اینم یکی دیگه
*******
سایه انداخته او بر دوشم
می کند زمزمه ها در گوشم
پای بگریختنم یارا نیست
مرگ می آید و من مدهوشم
******
منتظر نظر های ارزشمندت هستم |
|