niloofar_ofy
خوب داره پيش ميره
پست: 76
عضو شده در: 29 خرداد 1386
محل سکونت: تهران
امتياز: 694
|
عنوان: صدا کن مرا! |
|
|
بمناسبت بزرگداشت سهراب سپهری با اين شعر خودش که به نظر من با اين حال و زمان اکنون ما خيلي تناسب دارد یادی از این شاعر عالیقدر می کنیم.
صدا کن مرا !
صداي تو خوب است
صداي تو سبزينه آن گياه عجيب است
که در انتهاي صميميت حزن مي رويد
در ابعاد اين عصر خاموش
من از طعم تصنيف در متن ادراک يک کوچه تنهاترم
بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است
و تنهايي من شبيخون حجم تورا پيش بيني نمي کرد
و خاصيت عشق اينست...
کسي نيست بيا زندگي را بدزديم
آنوقت ميان دو ديدار قسمت کنيم.
بيا باهم از حالت سنگ چيزي بفهميم.
بيا زودتر چيزها را ببينيم
ببين عقربکهاي فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردي بدل مي کنند
بيا آب شو مثل يک واژه در سطر خاموشي ام
بيا ذوب کن در کف دست من جرم نوراني عشق را
در اين کوچه هايي که تاريک هستند
من از حاصل ضرب ترديد و کبريت مي ترسم
من از سطح سيماني قرن مي ترسم
بيا تا نترسم من از شهرهايي که خاک سياشان
چراگاه جرثقيل است...
مرا باز کن مثل يک در بروي هبوط گلابي در اين عصر معراج پولاد...
مرا خواب کن مثل يک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات.
اگر کاشف معدن صبح آمد؟ صدا کن مرا.
و من٬در طلوع گل ياسي از پشت انگشتهاي تو، بيدار خواهم شد.
و آن وقت ٬
«حکايت کن از بمبهايي که من خواب بودم٬ و افتاد.
حکايت کن از گونه هايي که من خواب بودم٬ و تر شد.
بگو چند مرغابي از روي دريا پريدند.
در آن گير و داري که چرخ زره پوش از روي روياي کودک گذر داشت.
قناري نخ زرد آواز خود رابه چه احساس آسايشي بست.
بگو در بنادر چه اجناس معصومي از راه وارد شد .
چه علمي به موسيقي مثبت بوي باروت پي برد.
چه ادراکي از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراويد.»
*
و آن وقت من٬ مثل تابش «استو» گرم٬
تو را در سرآغاز يک باغ خواهم نشانيد...
آرام زير لب يک فاتحه براي روح بزرگش که خيلي زود پرکشيد و البته ماندن براي او سهم مناسبي نبود پس بهتر که با اين روح بزرگ در اين دنياي کوچيک نماند و رها شد ...مي خوانم و...
روحش شاد |
|