آدینه‌‌ای که بوی سیب می‌دهد(تاپیک امام عصر)

sooraty

چقدر زود دلم تنگ جمعه می شود آقا...

rezvaneh

خیلی مونده تا جمعه... اما دلم میخواد این شعرم رو بذارم تو تاپیک امشب...

آدینه‌ی ما سرد و نفس گیر شده

مهتاب هم از زندگیش سیر شده

ای منجی عالم عدالت مهدی...

این جمعه بیا که واقعاً دیر شده

sooraty

شعر قشنگی بود ممنونم

glasy_heart

گفتم که خدا، مرا مرادی بفرست
طوفان زده‌ام مرا نجاتی بفرست
فرمود که با زمزمه "یا مهدی"
نذر گل نرگس صلواتی بفرست

rezvaneh

به باران یکریزی دل سپرده‌ام که چشم‌هایت را به شکوفه خواهد نشاند؛ به روزی که گرمای نفس‌هایت را بر تار و پود سرد خویش تجربه خواهد کرد.
می‌آیی و خیابان‌های شهر را هیاهوی دوباره زیستن فرا می‌گیرد. با دستان تو است که کوچه‌های غم گرفته‌ی پاییز از آواز رویشی بزرگ، سرشار می شود. ای بلندِ آسمانْ مسیر! ریشه‌هایمان در خاک رخوت، به انزوایی تلخ، تن داده است؛ نزدیک تر بیا تا آفتاب صدایت، حنجره جانمان را روشن کند.
نگاهمان کن تا حدود متبرک ظهورت را عاشقانه دریابیم....

rezvaneh

ما مست علوفه‌ایم، مُردن بهتر / بی برگ و شکوفه‌ایم، مُردن بهتر
از غیبت طولانی‌تان شد معلوم / ما مردم کوفه ایم، مُردن بهتر . . .

_heavenly_

جمعه اومد ،اما آقام نیومد
لحظه شماری ها باز از سر اومد
بازم از این حسرت تنها بودن
از چشمای من،بوی نم میومد

rezvaneh

سلام؛
شعر خودمه...

راهه به تو دور و بی نهایت شده است

این فاصله، مایه‌ی خجالت شده است

انگار که خوانـــــــــــدن دعای فرجت

در وقت سحر ز روی عادت شده است...!

glasy_heart

بی‌قراریم اما قاصدی در راه نیست
جمعه هم آمد ولی آن جمعه‌ی دلخواه نیست
ما کجاو بارگاه حضرت خوبان کجا
هر گدایی لایق هم صحبتی با شاه نیست

rezvaneh

نشسته‌ام که بهاری به این خزان بدهی
به غصه‌های دل من، خودتی نشان بدهی

دلیل غیبت تو اشتباه‌های من است
چقدر جای من آقا، تو امتحان بدهی؟

نشسته‌ام به دعا تا ادامه‌ی غم را
به ما ببخشی و زین پس کمی امان بدهی

سه‌شنبه‌ها دل من حال دیگری دارد
چه می‌شود که به آن عطر جمکران بدهی

چقدر مانده زمان تا زمان آن برسد
که ما شکسته دلان را دوباره جان بدهی

وضو گرفته‌ام از اشک‌ چشم و منتظرم
خودت بیایی و در کربلا اذان بدهی