maxpal97
سَرور ماست!
پست: 855
عضو شده در: 23 مرداد 1384
محل سکونت: شیراز
امتياز: 8010
|
عنوان: اتو زنی *** ( به روایت طنز ) |
|
|
اتوزنی
واژهي اتو زدن را که حتما شنيدهايد؟
نشنيدهايد؟!
اي بابا! امضا بدهيد لطفاً و بدانيد که از نوادر کمياب و رو به انقراض سوپر مثبتي تشريف داريد...
اگر تا اين زمان که اينجانب يعني نگارنده، اين نصوص گرانبها را ميتايپم ورژن جديدتري از اين مقوله ـ يعني اتو زدن ـ ابتياع نشدهباشد، جانم برايتان شرح خواهدداد که اتو زدن يعني:
دختر خانمهايي که احياناً احياناً... زبانم لال... روم به ديفال!... کنار خيابان ايستادهاند محض هواخوري و انتظار(!) را سوار کرده و فقط(توجّه کنيد و فقط) يک دور گرد ميدان آزادي چرخانده و صحيح و سالم به دست مادر هاچ زنبور عسل برسانند!
بله!
چايي لطفاً!
ايهيم ايهيم! گلويم صاف شد و حالا بقيه ماجرا؛
يک روز از وزارت محترم يا محترمه!(اگر وزارت است، همان محترمه صحيح است! با عرض پوزش:ويراستار!) راه و ترابري براي شخص شخيص بنده نامهاي فرستادند(1) که والا حضرتا (با موني؟!) ترافيک دور ميدان آزادي زياد شده است، چه کنيم؟
و اينجانب دستانم را مثل پرافيسر بالتازار زير چانه گذاشتم و عرض و طول خانهي چهل متريمان را طي کردم و از پنجره به دود و دم خيابان نگاه کردم و توصيهها و راهکارهايي چند همي تراوشيدم ! به شرح زير:
توصيه براي برادرهاي کماندو
(با آهنگ ماموريت غير ممکن بخوانيد)
پنج عدد برادر کماندوي عزيز به همراه رانندهاي تيزرو در يک پيکان نمره الف بنشينند و کلاشهايشان را روي پاهايشان بگذارند و تخمه بشکانند و گل بگويند و گل بشنوند و اگر دوست داشتند تکنو از جنس هلال آبادي بگوشند و در سطح شهر عليالخصوص دور ميدان آزادي گشت بزنند و خداي ناکرده بلا به دور چنانچه يک دختر اتوخور را ديدند... فت و فرز... به يکباره تا کمر از شيشه ماشين بيرون بيايند و با صداي دالبي فيلم دوئلي دوپس دوپس دوپس به رگبار ببندنشان...
هيييه!
من که خيس عرق شدم از فرط ماجراجويي اين ماجرا!
راستي حکمت عدد پنج در اينجا به مقدّس بودن آن بر نميگرددها . براي اين است که ماشين پر باشد و جايي براي اغفال شدن باقي نگذارد!
توصيه براي شهرداريها
براي توقّف بيش از چند دقيقهي دختران اتو خور تابلو توقف اکيداً مطلقاً ممنوع نصب شود.
يا اينکه دختران اتو خور را ملزم به خريد کارت پارک کنند و آنها را ملزم کنند که کارت پارکشان را هر دو دقيقه يکبار تمديد کنند. (اينطوري خرج و دخل جور در نميآد و دختران اتو خور از کنار خيابانها جمع شده و به مراکز کاريابي مراجعه ميکنند)
توصيه براي مراکز بهداشتي
صدور کارت سلامت بهداشت و دادن شال گردن قرمز و آموزش مناسب به دختران اتو خور و غيره و ذلک
توصيه براي مراکز فرهنگي
در صورت ديدن دختران اتو خور به سرعت برق و باد چند تا بروشور فرهنگي اخلاقي از جنس واي اين کارا بده، زشته، واي به خودت بيا دختر اغفال کننده واي... اي به دست ايشان برسانند و توجّه داشتهباشند که توصيهاي که براي برادران کماندو شد را فراموش نکنند که در غير اين صورت خود از اصحاب آسيب خواهندبود!
حرف آخر
از ايستادن دخترخانمهاي مهربان و طرفدار مينيماليسم که عينکهاي قرمز و آبي اجق وجق زدهاند و نميدانم چرا موهايشان بر خلاف جاذبهي زمين دست به سمت آسمانها برافراشتهاست و خط لب کلفت قهوهايشان آذينبخش رژ لب صورتي ميباشد به هر نحوي شده بايد جلوگيري به عمل بيايد. البتّه اصلاً فکر نکنيد اين توصيه براي برطرفشدن ترافيک ميدان آزادي است! نه اصلاً (2) اين توصيه فقط و فقط از سر دلسوزي است براي اينکه اين دخترکان بيچاره گناهي هستند که با اين شلوارهاي کوتاه اليور توييستي در اين سوز سرما قنديل ببندند. باور کنيد گناهي هستند... مگر شما عاطفه نداريد...؟ مگر قلب نداريد...؟ مگر خواهر مادر نداريد...؟ مگر اتومبيل نداريد...؟ مگر در اتومبيلتان جاي خالي نداريد...؟ مگر گزارش تلوزيون نگاه نميکنيد که ميگويد مسافران را سوار کنيد...؟ مگر تا حالا چند بار دور ميدان آزادي گشت زدهايد...؟ مگه شما دل نداريد؟ مگه چشماي خوشگل نداريد( با آهنگ بخوانيد)... خوب بيزحمتتتتتتتتت ترمززززززززز... يوهو، اونجارررررروووووو!!!
همهي اون بالاييها رو نداريم ولي تو ماشينمون جا داريم هلو... بپر بالا!
پينوشت :
1- اين براي آن است که سردبير محترم فکر نکند فقط خودش مهم است و ميتواند از دانشگاه آزاد نامه دريافت کند.
2- بابا ميدون آزادي ترافيکش کجا بود... ونک رو عشقه!
برگرفته از مجله موازی |
|