كنترل پنل             جستجو               پرسشهای متداول            .:: آخرین پست‌های انجمن ::.            لیست اعضا            مدیران سایت             درجات        ورود
فهرست انجمن‌ها -> مباحث متفرقه -> جوك و لطيفه و سرگرمي
پاسخ دادن به این موضوع رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3, 4, 5, 6
جوك
پست تاریخ: شنبه 22 فروردین 1388 - 12:17    
hoory
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 129
عضو شده در: 7 بهمن 1387
محل سکونت: usa and Iran
blank.gif


امتياز: 1238

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

عاشقانی که در فراغ یار موسوزند تا اخر امسال گازسوز میشوند

در یک تیمارستان یک روز پرستار می اید به رئیس می گه این دو سه دیوانه ای که اوردند

دو تا شان هی بالا پاییین می پرند می گویند ما سیب زمینی هستیم داریم تو روغن سرخ

میشویم ولی یکی ساکت نشسته انگار سالم است مرخصش کنیم میگه باشه بیایم

ببینم میاید می پرسه تو چرا ساکتی میگه اخه من ته ماهیتابه چسبیدم!!!


یک شب یک خسیس خواب می بیند داره به یک گدا پول میده بعد که بیدار میشود میگه :


وای عحب کابوسی!!!



Very Happy Very Happy Very Happy

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: چهار‌شنبه 26 فروردین 1388 - 08:07    
MHGH
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 410
عضو شده در: 11 شهریور 1387
محل سکونت: tehran
iran.gif


امتياز: 5613

عنوان: پاسخ به «جوك» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email






سلام عزيزم، من بابا هستم ... ماماني نزديک تلفن است؟



نه بابا. او با عمو فرانک طبقه بالا است.



آ« مکث کوتاهآ»....



بابا گفت: اما عزيزم تو که عمو فرانک نداري!





چرا دارم الان هم با مامان طبقه بالا است.



بابا گفت: ببين عزيزم بيا



يه بازي کنيم. گوشي را بگذار بعد برو در اتاق خواب را بزن و



به مامان بگو بابا خونه است.

- باشه بابايي



.چند دقيقه بعد دختر کوچولو برگشت

-: بابا همين کاري که گفتي کردم.



- خوب بعدش چي شد؟

- مامان از روي تخت پريد پايين و با جيغ و داد اين طرف و اون طرف مي دويد



که يکدفعه قاليچه از زير پاش در رفت و از پله ها افتاد پايين.



الان هم هيچ تکوني نميخوره.



- آخ آخ عزيزم ببخشيد.



عمو فرانک چي شد؟



- عمو فرانک از پنجره پريد تو استخر ... اما يادش رفته بود که تو بخاطر زمستون آب استخر را خالي کرده بودي، محکم خورد کف استخر و اون هم

الان تکون نميخوره.



مکث طولاني.....



بابا پرسيد: استخر؟؟ ببينم اونجا شماره 703-597

است؟

- نه!!!

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست: zaman (چهار‌شنبه 26 فروردین 1388 - 09:39) hoory (چهار‌شنبه 26 فروردین 1388 - 18:01) animeditor (جمعه 28 فروردین 1388 - 12:50)

پست تاریخ: یکشنبه 30 فروردین 1388 - 08:44    
MHGH
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 410
عضو شده در: 11 شهریور 1387
محل سکونت: tehran
iran.gif


امتياز: 5613

عنوان: پاسخ به «جوك» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email

تخم مرغی رفته بود اینترویو
سروده‌ي تازه از هادی خرسندی
تخم مرغ در اینترویو
------------ --------
تخم مرغی رفته بود اینترویو
تا مگر کوکو شود یا نیمرو

تخم مرغی بود با شور و امید
خواست تا مرغانه ای باشد مفید

فرم استخدام را پر کرده بود
عکس هم همراه خود آورده بود

توی مطبخ از برای شرح حال
پشت هم کردند هی از او سوال:

- کیستی تو، از کدامین لانه ای؟
- بوده ای قبلاً در آشپزخانه ای؟

- کی ز پشت مرغ افتادی برون؟
- توی ماهیتابه بودی تاکنون؟

- تجربه داری و فرزی در عمل
- جای دیگر کار کردی فی المثل؟

- داغ گشتی توی روغن یا کره؟
- حل شدی در شنبلیله یا تره؟

- با نمک فلفل بهم خوردی دقیق؟
- خوب کف کردی شدی کلاً رقیق؟

- پشت و رویت سرخ شد روی اجاق؟
- باد کردی از فشار احتراق؟

تخم مرغ این حرف ها را که شنید
روی وحشت زرده اش هم شد سفید!

ژوری اینترویو هم بی مجال
لحظه‌ای غافل نمیشد از سوال:

- گر "رزومه" داری و "سی.وی" بیار
- ورنه بیخود آمدی دنبال کار

- گر نداری توی کارت سابقه
- ردّ ردّی گرچه باشی نابغه

گفت لرزان تخم مرغ بینوا
نیست قانون شما بر من روا

خوب من تازه ز مرغ افتاده ام
صفرکیلومترم و آماده ام

هرکسی کرده ز یک جائی شروع
میکند خورشیدش از یکجا طلوع

گر نه در جائی خودم را جا کنم
تجربه پس از کجا پیدا کنم؟

گر که مرواری نباشد در صدف
پس چگونه تجربه آرد به کف؟

گر که در میدان نرفته کره اسب
تجربه را پس چه جوری کرده کسب؟

گفت "شف" با او که: - زر زر کافیه!
- بیش از این هم ماندنت علافیه

ـ تخم مرغ هم اینقدر پر مدعا
- دست به نطقش را ببین بهر خدا!

- تجربه اول برو پیدا بکن
- بعد فکر پخت و پز با ما بکن

تخم مرغ بینوا با قلب خون
آمد از آن آشپزخانه برون

رفت غمگین، صاف پیش مادرش
تا که گرما گیرد از بال و پرش

گفت مادرجان مرا هم جوجه کن
جزو باند جوجه های کوچه کن

مرغ مادر گفت که: - دیر آمدی
- پس چرا طفلم به تأخیر آمدی؟

- من به تو گفتم بگیر اینجا قرار
- تو خودت عازم شدی دنبال کار

- مهلت جوجه شدن شد منقضی
- پس چه شد کوکوپزی، نیمروپزی؟

تخم مرغ اشکش درآمد پیش مام
ماجرا را گفت از بهرش تمام

گفت در نیمروپزی گشتم کنف
چونکه از من تجربه میخواست شف

سابقه یا تجربه با من نبود
آشپزخانه مرا ریجکت نمود

موعد جوجه شدن هم که گذشت
آه مادر بچه ات بیچاره گشت!

من از آنجا مانده، زینجا رانده ام
فاتحه بر هستی خود خوانده ام

رفت فرصت های عالی از کفم
حال دیگر کاملاً بی مصرفم

پس در این دنیا به چه چیزی خوشم؟
میروم الان خودم را میکشم!

گفت مادر: - طفلکم قدقدقدا
- چند مدت صبر کن بهر خدا

- صبر کن طفلم بیاید نوبهار
- باز پیدا میشود بهر تو کار

- گرچه اکنون فرصتت سرآمده
- تو نگو دنیا به آخر آمده

تخم مرغ آنجا به حال انتظار
ماند تا از ره بیاید نوبهار
×××
عید نوروز، عید پاک آمد ز راه
روی هر میزی بساطی دلبخواه

شربت و شیرینی و قند و نبات
تخم مرغ رنگ کرده در بساط

روی میز خانه‌ی بانو بهار
یک سبد مرغانه خوش نقش و نگار

تخم مرغ ما نشسته آن میان
میفروشد فخر بر اطرافیان

از همه خوشرنگ تر، خندان و شاد
حرف های مادرش آمد به یاد:

- بهر هرکس در جهان قدقدقدا
- هست یک جا و مکان قدقدقدا

- نیست بی مصرف کسی قدقدقدا
- هست امکان ها بسی قدقدقدا

- هرکسی باید بیابد جای خود
- تا نهد جای مناسب پای خود

- پس تو هم توی مدار خویش باش
فارغ از مأیوسی و تشویش باش

- چون شبیه تخم‌مرغ است این کره
- روز و شب گردش کند بی دلهره

- خود تو هم هستی عزیزم بیضوی
- در مدار خویش گردش کن قوی

- زندگی زیباست، زیبایش ببین
- هم ز پائین، هم ز بالایش ببین

تخم مرغ ما ز پند مادری
شادمان لم داد آنجا یکوری

گفت گر مطبخ به من میداد کار
در کجا بودم کنون ای روزگار؟
گشته بودم جوجه گر روی حساب
ای بسا که میشدم جوجه کباب

پس چه بهتر که بد آوردم زیاد
حال راضی هستم و ممنون و شاد

تخم‌مرغم، بیضی‌ام، شکل زمین
پس غم دنیا به ت... بعد از این!
------------ --------- ----
هادی خرسندی – ژانویه 2009

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: سه‌شنبه 8 اردیبهشت 1388 - 11:10    
MHGH
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 410
عضو شده در: 11 شهریور 1387
محل سکونت: tehran
iran.gif


امتياز: 5613

عنوان: پاسخ به «جوك» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email

استاد
>
> مردی
> می خواست تا یک طوطی سخنگو بخرد،
> طوطی های متعددی را دید و قیمت
> جوان ترین و زیباترین شان را
> پرسید. فروشنده
> گفت: "-این طوطی؟ سه چهار
> میلیون!
> ... و
> دلیل آورد: - "این طوطی شعر نو
> میگه، تموم شعرای شاملو، اخوان،
> نیما و فروغ رو از
> حفظه!"
>
> مشتری
> به دنبال طوطی ارزان تر، یکی پیدا
> کرد که پیر بود اما هنوز آب و رنگی
> داشت، رو به فروشنده گفت: "- پس
> این را می خرم که پیر است و نباید
> گران باشد"
> - این؟!...
> فکرش رو نکن، قیمت این بالای شش
> هفت میلیونه... چون تمام اشعار حافظ
> و سعدی و خواجوی کرمانی رو از
> حفظه
>
> مرد
> نا امید نشد و طوطی دیگری پیدا کرد
> که حسابی زهوار در رفته بود،
> گفت: "- این
> که مردنی است و حتماً
> ارزان... "
> "- این؟!... فکرش رو نکن،
> قیمت اش بالای پونزده شونزده
> میلیونه... چون اشعار سوزنی
> سمرقندی و انوری و مولوی رو
> حفظه..."
> مرد
> که نمی خواست دست خالی برگردد به
> طوطی دیگری اشاره می کند که بال و
> پر ریخته بر کف قفس بی حرکت افتاده
> و لنگ هایش هوا بود.... انگار
> نفس هم نمی کشید.
> "- این
> یکی را می خرم که پیداست مرده، حرف
> که نمی زند، حتماً هیچ هنری هم
> ندارد و باید خیلی ارزان
> باشد..."
> "- این
> یکی؟!... اصلاً فکرش رو نکن! قیمت
> این بالای شصت هفتاد
> میلیونه!"
> "- آخه
> چرا؟ مگه اینم شعر می
> خونه؟"
> "- نه...!
> شعر نمی خونه، حتی ندیدم تا امروز
> حرف بزنه، اصلا هیچ کاری نمی کنه...
> اما این سه تا طوطی دیگه بهش میگن
> استاد!

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست: gtm396 (سه‌شنبه 8 اردیبهشت 1388 - 14:50)


نمایش پستها:                 مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی  
پاسخ دادن به این موضوع
 
رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3, 4, 5, 6
صفحه 6 از 6

تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
 Related Topics 


 information 

 

پرش به:  
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید


Copyright 2004-2024. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc