»» سوتيکده! [سوتيهايي به عظمت تاريخ!!]

Hamid

سلام؛

آقا چند روز پيش من يه سوتي دادم که ميخواستم خودمو بکشم!! Shocked

من معمولا اگه بخوام کامپيوتر Server (سرور) کلاسي که تدريس ميکنم رو روشن کنم، چون کيس روي زمين هست، ديگه خم نميشم بخوام کليد پاور رو بزنم! با نوک کفشم، خيلي يواش( Shocked

) کليد پاور رو فشار ميدم که کامپيوتر روشن بشه...
براي خاموش کردن اونها هم همينطور...
يعني به جاي کليک روي Start و بعد، کليک روي Turn Off و دوباره کليک روي Turn Off، يه سره با نوک کفش، پاور رو فشار ميدم. (همونطور که ميدونيد، فشار دادن (و رها کردن) کليد پاور موقعي که کامپيوتر روشنه، مشکلي ايجاد نميکنه و دقيقا مثل اينه که خيلي صحيح و قانوني خاموشش کرده باشيد، پس اگه نخواستيد اون همه کليک اضافه کنيد، يه سره کليد پاور رو بزنيد) (منظورم از کليد پاور، همون کليد روشن و خاموش کامپيوتره نه منبع تغذيه يا پاوري که داخل کيسه!!)

حالا! چند روز پيش، کلاس که تموم شد، داشتم توي ليست مينوشتم که امروز چي تدريس شد و غيره. ديدم يه دفعه رئيس مؤسسه اومده و داره اون همه کامپيوتر رو يکي يکي با موس شونصد تا کليک ميکنه که خاموش بشن!
واااااي! من بدبخت، اومدم يه راه يادش بدم که از اين به بعد، سريعتر اين کار رو انجام بده، گفتم: آقاي فلاني! لازم نيست اونهمه کليک کنيد، کافيه يه سره از همين جا، کليد پاور رو فشار بديد... و همه کيسها رو با پا( بعض كردن

) يکي يکي خاموش کردم!!! Crying or Very sad

اصلا هم حواسم نبود که بابا!! اين يارو که جلوت وايستاده، خير سرش رئيس مؤسسهست!!! کلي پول پاي اين کامپيوترا داده Crying or Very sad

اگه دل تو نميسوزه، دل اون که ميسوزه!
آقا ما ديديم يه دفعه خيلي نامحترمانه و عصبي زد بيرون و رفت توي دفتر!! Embarassed

[البته من کار وحشتناکي انجام ندادم، اما اين رئيس از اون رئيسهاست که واقعاً حساسه!! به شاگرداي من گير داده بود که چرا بستني رو ميبرن سر کلاس ميخورن!! Embarassed

يا چرا خانمها موقع آنترک (on track) مييان توي راهرو! Embarassed

]
خلاصه بعد از کلاس روم نميشد برم توي دفتر Very Happy

(البته اگه به شما نياز داشته باشن، شما با همه اين کارها روي چشماي اونا جا داري Very Happy

)
اما کلاً بايد حواسم باشه که هر کاري که جلو يه گروه انجام ميدم، جاي ديگه اون کار رو جور ديگه انجام بدم Embarassed

sistemprof

اين خاطره مربوط به يكي از دوستاني است كه در دبيرستان مي شناختمش و دوسال از من بزرگتر بود.

همونطوري كه شما هم احتمالا از اين كرها انجام داده ايد يك روز سر كلاس فيزيك بچه هاي كلاس مسخره بازي و شلوغ بازي در مي يارند و مثل اينكه شورش رو هم در ميارند و دبير فيزيك قهر ميكنه و ميگه من ديگه سر اين كلاس نمي يام !

خلاصه زنگ آخر هم بوده و مدرسه هم بچه ها رو تعطيل ميكنه كه برند خونه اشون .

توي مسيري كه ما مدرسه مي رفتيم يك هنرستان دخترانه بود و براي اينكه از دست شر بازي هاي پسرها دور نگاه داشته بشوند مدرسه اونها رو يك ساعت و چهل و پنج دقيقه زودتر از مدرسه ما تعطيل مي كردند.

بچه هاي كلاس هم كه موقع رفتن به موقع به تعطيلي اين مدرسه دخترونه مي خورند و خلاصه آنچه از متلك و مسخره بازي از دستشون بر ي اومده دريغ نمي كنند Neutral

اون فردي رو هم كه صحبتش رو در بالا كردم سر راه رفتن به خونه به يك دسته دختر بر ميخوره و از اونجايي كه مسيرشون تا نزديك خونه باهم يكي بوده مسخره بازي رو ادامه مي ده و از قضا يكي از اين خانمهاي محرم يك كمي سبزه تشريف داشته و اين دوست ما هم واسه اين خانم سنگ تموم ميگذاره و از الفاظ و اشعار "ذغال اخته" و "سياهي بلايي من تو رو نخوام " و" سياه سوخته " و... استفاده ميكنه و ايشون رو به گرمي بدرقه ميكنه . Embarassed

دو سه روز بعد توي مدرسه بچه ها از اينكه دبير فيزيك رو اذيت كردند پشيمون مي شوند و قرار ميشه يك نفر به نمايندگي از كلاس براي استاده نامه ندامت بچه ها رو به همراه گل و شيريني ببره .
و از اونجايي كه خونه اين دوست ما نزديك خونه استاده بوده تصميم بر اين ميشه كه دوست ما گل و شيريني رو ببره . Surprised

خلاصه ساعت 5 عصر اين دوست ما تيپ ميزنه و به همراه گل و شيريني ميره در خونه استاده و زرينگ زنگ ميزنه .
بعدش يكهو خشكش ميزنه و دست و پاش به لرزه ميافته و نمي تونسته آب دهنشو قورت بده

چون همون دختره سياه سوخته در رو باز ميكنه

نگو اين دختره دختر استاد فيزيكه است !

خلاصه فقط گل و شيريني به دختره مي دهه و بدون اينكه چيزي بگه فقط ميتونه فرار كنه ! خنده به تمام معنا

البته فرداش استاده مياد سر كلاس و خيلي مشتاق بوده ببينه كي گل و شيريني رو درخونه اش آورده Surprised

مثل اينكه دخترش بهش گفته بود احتمالا" يكي از بچه هاي كلاستون آورده . Very Happy

خلاصه ما نمي دونيم از بقيه ماجرا هم دختره چيز به باباش گفته بود يا نه !

خلاصه اينهم آخر وعاقبت متلك پراني و مزاحمت Wink

8)

Hamid

خداييش End سوتي بوده!!! Embarassed

باباي خدا بيامرز من به ما سه تا داداش هميشه ميگفت:
پسرها! هر وقت خواستيد پشت سر دختري راه بريد و بهش متلک بندازيد، بترسيد که برگرده و ببينيد که خواهر خودتونه!! Crying or Very sad

chaser

ایییییییییییییی واییییییییییییییییییییییییی
چه حرکتی

حقشونه پسرهای بی ادبی که ازین کارهای بد میکنن این بلا ها هم سرشون میاد. Neutral

Hamid, جان پدرتون خوب حرفی زدند خدا بیامورزتشون. Razz

ghodrat

روزنامه جام جم بعد از آن گاف بزرگ عكس انيشتين و آن جمله «عجب غلطی کردم اين اتم و اينا رو راه انداختم!! بابا محمود جون بی‌خيال شو جون من!»

از روزنامه جام جم

ehsan

یادم می آید 3 هفته پیش یک نفر به منزل ما تلفن زد
من گوشی را برداشتم و چون صدا به نظرم آشنا آمد شروع کردم به فیلم کردن طرف پشت خط چون کسی که فکر می کردم باشد خودش هم اهل فیلم کردن بود
من: بله
طرف: سلام خوبی
من: فدای چشات تو خوبی جیگر
طرف: ممنون شما خوب هستید
من: جیگر برای من رسمی حرف می زنی نه بابا راه افتادی مثل آدم حسابی ها حرف می زنی
طرف: ببخشید شما؟
(شک کردم نکنه دوستم نباشه Question

ولی خودم را زدم به اون راه )
من: تو باید خودت رو معرفی کنی
طرف: من سید هستم با آقات کار دارم
(اوه اوه

)
من: بله آقا سید خوبید من کارگرشونم آقا سید نیستن اومدن می گم بهتون زنگ بزنن بابای

Hamid

به به آقا احسان گل! Shocked

خوبي برادر؟
از كم‌پيدا يه چيز اون‌ور تر شدي! Neutral

اين سوتي‌هاي تلفني من و اونايي كه باهاشون طرفم، انقدر زياده كه شمار‌ه‌ش از دستم در رفته!
سر فرصت يكي دو تاش رو بگم بفهميد با كي طرفيد Neutral

ممنون؛
بيشتر به ما سر بزن Wink

Hamid

سلام؛
آقا اين SMSبازي هم چقدر فيلمه!!! خنده به تمام معنا

چند روز پيش يه SMS از يه شماره غريبه واسم اومد به اين مضمون:

I love two things! Flower and You...Flower for a day and you for always

معني عشقولانه‌ش مي‌شه:
من دو چيز را دوست دارم... گل را و تو را... گل را براي يك روز اما تو را براي هميشه Embarassed

من گفتم لابد يكي از رفقاي نزديكه كه مي‌دونه من به انگليسي علاقه دارم و خواسته بهمون حال بده Rolling Eyes

واسش نوشتم:

Hi there;
It's interesting but I think there is a problem! I don't know you!
Anyway, This is Hamid Reza Niroomand, and you?

بعد، بنده خدا نگو واسه معشوقه‌ش ( Surprised

) مي‌خواسته بفرسته، اشتباه شده Rolling Eyes

(يه بار يكي اومد واسه ما يه SMS توپ بده،‌ ببين مي‌شه؟! Embarassed

)
جواب داد كه:
آقا ببخشيد، شرمنده، اشتباه شده! Shocked

اون ماجرا گذشت، پري‌شب دوباره يه SMS از طرف همين شماره اومد به اين مضمون:

to arzeshe dost dashtano nadari! to ye harzei

نگو اين عاشقه با معشوقش دعواش شده بوده Mr. Green

ما هم هيچي نگفتيم، گفتيم دعواي خانوادگيه، دخالت نكنيم بهتره، بذار شايد خودش متوجه بشه اشتباه شده Embarassed

خلاصه جواب ندادم...
چند دقيقه بعد، دوباره SMS آمد كه:

javabi nadari debi, na?

گفتم بذار دوباره بهش بگم كه اشتباه گرفته، نكنه آتيش معركه بيشتر بشه دو تا قنچه، هنوز نشكفته پرپر بشن Mr. Green

نوشتم كه:
سلام؛ فكر مي‌كنم بازم اشتباه گرفتي عزيزم...
شماره رو چك كن Rolling Eyes

بعد، تازه دوزاريش افتاده بود كه چه سوتي‌اي داده Very Happy

پيغام داد كه:

man mazerat mikham az shedate narahati daram divooneh misham

بعد، من هيچي جواب ندادم. چند لحظه بعد، انگار دوباره SMS من رو خونده بود...
آقا اين «عزيزم» رو كه نوشته بودم، يارو فكر كرده بود منم ...آره گريه مثل ابر بهار