و باز هم مترو ...

animeditor

سلام جمیعاً

یکی دیگه از عجایب مترو رو بگم.
مردم "شامورتی" (1) یاد می گیرن.

قطار توی ایستگاه وایساده و مردم، "بیل کوب" (2) سوار شدن.
شما توی قطاری و از فشار جمعیت، با صورت چسبیدی به شیشه.
میله چيه؟! فقط دستت رو گرفتی به دیوار که یه وقت شیشه نشکنه و پرت شی بیرون.

توی همون حال که دماغت با شیشه یکی شده، یه نفر رو می بینی که روی سکوی ایستگاه، هی داره دست و پا می زنه.
در قطار هم بسته است.

توی ایستگاه بعدی می بینی که همون یارو داره از قطار پیاده می شه.
تا آخر مسیر هم توی کف اینی که چه جوری تونسته سوار قطار بشه.

نه تنها جایی واسه سوار شدن وجود نداره؛ بلکه در قطار هم باز نیست.
دیوید کاپرفیلد هم نمی تونه از این کارها انجام بده!

--------
پاورقی
1- شامورتی: لفظ کوچه و بازاری قدیم تهران. به معنی شعبده بازی و تردستی.
2- بیل کوب: دیدی می خوان یه فرغون رو پر از ماسه کنن، با بیل می کوبن روی ماسه ها که بیشتر توی فرغون جا بشه؟! به اون می گن "بیل کوب".

یعنی کس دیگه ای نمی خواد راجع به مترو نظر بده؟ Embarassed

التماس دعا
یا علی

maxpal97

آقا شیراز هم یه عده رفتن زیر زمین دارن می کنن ولی فعلا دو سالی هست که یه جا موندن . بعضی ها می گن احتمالا اینها عمودی دارن می کنن . بعضی ها هم میگن به نفت رسیدن دارن نقشه میکشن ببرنش بیرون گیرکردن .
به هر حال تا 1400 که خدا را شکر وقت دارن Mr. Green

خدا کنه بیشتر نشه .

ولی این مترو هم عجب جایی هست . که ما هم وقتی رفتیم مثل حمید خان یه شکم سیر خندیدیم . ولی به این نتیجه رسیدم همیشه هر راهی که سریع به ذهنت میرسه درست نیست . Rolling Eyes

Hamid

آقا من يه چيز جالب هم توي مترو ديدم! Shocked

يه پير مرده، يه دستگاه عجيب غريب آورده بود، همينطور كه نشسته بود، هي مي‌زن به زانوش، از بالاش هوا مي‌زن تو صورتش!
يكي ازش پرسيد: حاج آقا اين چي چيه؟
گفت كه پرسم، من توي قطار، اكسيژن كم مي يارم، بايد اين دستگاه همراهم باشه كه تلف نشم بيفتم رو دستتون! Shocked

بگذريم، يه خاطره ديگه اينكه:
دور ميدون راه آهن مي‌خواستم به طرف مصلاي امام سوار يه ماشيني، اتوبوسي، چيزي بشم كه برسم به اونجا، از يكي از اين موتوري‌ها پرسيدم، گفتم آقا چجوري برم مصلا؟
گفت كه اين خيابون رو بري جلو، مترو مستقيما براش هست، اگه خواستي، سوار شو خودم برسونمت، فقط هم ازت 2500 مي‌گيرم!
گفتم يا حسين، ببين مترو چقدر گرونه كه اين مي‌خواد فقط 2500 بگيره!
گفتم آقا مگه مترو چند مي‌بره؟
گفت 150 تومن Mad

گفتم: خداييش تشخيصت خوبه، خيلي قشنگ مترونديده‌ها (امثال من) رو شكار مي‌كني Mr. Green

مي‌خواستم يكي تو سرش بزنم كه ديگه از اين پيشنهادها نده خنده به تمام معنا

libero

آقا اول از همه يه چيزي بگم :
اينقدر از رفيق شفيق من(مترو) بد نگيد ..اگه نباشه من به سر كار نميرسم . باوركنيد Mr. Green

جناب animeditor, شما يه نمونه از اين انسانهاي عجيب رو ديدي ..من چي بگم ..كه گفتنش باعث ميشه 2 تا كه سهله 100000000 شاخ روي سر آدم دربياد Mr. Green

ولي امروز يه صحنه ديدم كه واقعاً براي نسل جوون امروزي احساس تأسف كردم و هم كلي خجالت كشيدم. Crying or Very sad

امروز كه وارد مترو شدم ..وقتي در قطار باز شد .طبق معمول هجوم ديوارهاي گوشتي به سمت صندلي ها شروع شد

من هم طبق معمول آخر همه ميرم كه خدا نكرده زير دست پا له نشم (نيست خيلي ريزه ميزه ام Mr. Green

) . خلاصه رفتم تو و بعد از يكمي جابه جا شدن ديدم يه خانم پير و فرسوده اي دستش رو گرفت به پاي يه خانم ديگه اي و هموجا كف قطار نشست Question

اين درحالي بود كه روي صندلي كه 6 نفر جا ميشن 5 نفرشون دختر خانم هاي زير 25 سال نشسته بودن. Rolling Eyes

يعني واقعاً حرمت ها اينقدر از دست رفته؟

تازه يكي از اون دختر خانم ها رو كرد به خانم پير و گفت : مادر ميخواي من بلند شم شما بشيني

نه ! شما بگيد ،واقعاً اين سوال درست بود.؟
يعني اون دختر واقعاً نمي تونست 10 دقيقه سر پا وايسته ؟

من كه شرمنده شدم .

animeditor

سلام جمیعاً

من هم با سر و کارم با متروه و گفتم که یه صندلی مخصوص مترو خریدم Mr. Green

.
اگه می خواستم فقط به مترو بخندم، این تاپیک رو میذاشتم توی مبحث "لطیفه ها".
این تاپیک خنده دار و طنزه ... ولی طنز تلخ Sad

.
ما می خوایم با بررسی طنزگونه فرهنگی که توی مترو رایجه، سعی کنیم خودمون رو اصلاح کنیم و به یه فرهنگ درست برسیم.

لقمان را گفتند: ادب از که آموختی...
گفت: از بی ادبان...

این قضیه بی توجهی به سن و سال رو که من اسمش رو گذاشتم " کم شدن فاصله بین نسل ها "، واقعاً بدترین اتفاقیه که هر روز توی مترو می افته! Shocked

بنده توی مترو هم آدم های عجیب و غریب مشاهده کردم،
و هم کسانی رو دیدم که مرام و رفتارشون واقعاً روی من تاثیر گذاشت؛
...
توی همین مترویی که "حرمت ها اینقدر از دست رفته".
...
مطمئناً همه دیدن.

بذارید یه نمونش رو بگم؛
...
غروب همین پنج شنبه، توی صادقیه سوار شدم که بیام سمت کرج.
یه پیرمرد که - از سر و وضع و وسایلش معلوم بود که بساط پهن می کنه - اومد کنار من نشست.
توی دستش دو تا پلاستیک بزرگ پر از پاپ کورن - یا همون پف فیل یا Mr. Green

- بود.
همین که قطار راه افتاد، بلند شد و هر دو تا مشما رو بین مردم خیرات کرد و می گفت:
- شب جمعه است؛ دهنتون رو شیرین کنید و فاتحه واسه اموات بفرستید...
...
من واقعاً موندم...
یعنی چه قدر راحت می شه همه رو خوشحال کرد...
چه قدر راحت می شه سکوت سرد مترو و گرم کرد...
...
به هر حال اون دو تا پلاستیک، همه دارایی پیرمرد توی اون لحظه بود...
...
پیش خودم گفتم: تو با این همه ادعای مسلمونیت و این که همیشه با مترو مسیرت رو طی می کنی، شد یه بار یه جعبه خرما بخری و توی مترو، بین مردم خیرات کنی؟
مگه کار بدیه؟ مگه خجالت آوره؟
...

خلاصه...
این یکی از اون آدم هایی بود که بهشون حسودیم شد.

این موضوع خنده دار نبود... Surprised

ولی از همه پست های بالا شیرین تر بود... Razz

التماس دعا
یا علی

libero

جناب animeditor, من جایی از حرفهام اشاره به خنده دار بودن تاپیک شما نکردم.

animeditor