كنترل پنل             جستجو               پرسشهای متداول            .:: آخرین پست‌های انجمن ::.            لیست اعضا            مدیران سایت             درجات        ورود
فهرست انجمن‌ها -> مباحث متفرقه
پاسخ دادن به این موضوع
°°° کتاب ما بسته شده °°°
پست تاریخ: جمعه 8 دی 1385 - 03:43    
Raha
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 297
عضو شده در: 22 آبان 1385
محل سکونت: Hamburg
germany.gif


امتياز: 2475

عنوان: °°° کتاب ما بسته شده °°° خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email




وقتی غزل سر می رسه حس می کنم کنارمی
حس می کنم مثل قدیم ‚ عاشق بی قرارمی
وقتی غزل سر می رسه ‚ حس می کنم تو با منی
حس می کنم که اومدی طلسم من رو بشکنی






اما تو اینجا نمیای قصه ی ما تموم شده
تمام لحظه های تو به پای من حروم شده
خوب می دونم خوب می دونم
تو توی خوابم نمیای
برای خوندن یه شعر
از این کتابم نمیای







وقتی که رفتی دل من ‚ اینجوری عاشقت نبود
شعرای کال دفترم اون روزا لایقت نبود
حالا که من برای تو سبد سبد گل می سازم
برای برگشتن تو با واژه ها پل می سازم





اون دل نارفیق تو از دل من خسته شده
خوب می دونم مدتی کتاب ما بسته شده
خوب می دونم خوب می دونم
تو توی خوابم نمیای
برای خوندن یه شعر
از این کتابم نمیای




[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: جمعه 8 دی 1385 - 12:04    
niyosha488
کاربر فعال
کاربر فعال


پست: 1537
عضو شده در: 11 مرداد 1385

blank.gif


امتياز: 14831

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

آره با يه شکلات شروع شد...
من يه شکلات گذاشتم تو دستش. اونم يه شکلات گذاشت تو دستم
من بچه بودم اونم بچه بود سرمو بالا کردم سرشو بالا کرد.
ديد که منو ميشناسه خنديدم گفت دوستيم؟ گفتم دوست دوست
گفت تا کجا؟ گفتم دوستي که تا نداره
گفت: تا مرگ خنديدم و گفتم: من که گفتم تا نداره
گفت: باشه, تا پس از مرگ گفتم : نه نه تا نداره
گفت: خب باشه تا وقتي که همه دوباره زنده بشن بازم با هم با هم دوست هستيم تا بهشت, تا جهنم ـ
خنديدم و گفتم : قبوله تو براش تا هر جا که دلت ميخواد يه تا بذار - اصلا يه تا بکش از اين سر دنيا
تا اون سر دنيا.
امــا من اصلا تا نمي زارم نگام کرد نگاش کردم مي دونستم اون ميخواد که دوستي ما حتما يه تا داشته باشه.
اون دوستي بدون تا رو نمي فهميد.
گفت : بيا واسه دوستيمون يه نشونه بذاريم
گفتم : باشه. تو بذار
گفت: شکلات.
هر بار که همديگه رو ميبينيم يه شکلات مال تو يکي هم مال من. باشه؟
گفتم: باشه قبوله هر بار که همديگه رو ميديديم يه شکلات ميذاشتم تو دستش اونم يکي مي ذاشت تو دستم .
باز همديگه رو نگاه ميکرديم يعني اينکه دوستيم. دوست دوست.
من تندي شکلاتمو باز مي کردم و مي ذاشتم تو دهنم
مي گفت:شکمو.تو دوست خيلي شکمويي هستي واسه من.
بعدش هم شکلاتشو نميخورد. مي ذاشتشون تو يه صندوق کوچولوي خيلي قشنگ.
مي گفتم: بخورش مي گفت: تموم ميشه دلم نمي خواد تموم شه.
صندوقش پر از شکلات شده بود.هيچ کدومشو نمي خورد ولي من همشو خورده بودم
گفتم:اگه يه روز شکلاتاتو مورچه ها بخورن چي؟ گفت:مواظبشون هستم ميگفت مي خوام نگرشون دارم تا وقتي که دوستيم
من بهش مي گفتم: نه نه تا نداره ,دوستي که تا نداره. يه سال,دو سال,پنج سال,ده سال و بيست سال گذشت اون بزرگ شده بود منم همينطور
من همه شکلاتامو خورده بودم. اون همشو نگه داشته بود
امشب اومده که خداحافظي کنه مي خواد بره .بره اون دور دورا ــ
ميگه: مي رم امــا زود برمي گردم.
ميدونم که ميره و بر نمي گرده.
يادش رفت شکلاتو به من بده ــ من يادم نرفت ــ يه شکلات گذاشتم کف دستش
گفتم: اين براي خودته. يکي هم گذاشتم کف اون دستش و گفتم: اين هم آخرين شکلات براي صندوق کوچکت يادش رفته بود که صندوقي هم داره هر دو تا شو خورد
خنديدم ميدونستم که دوستي من تا نداره و دوستي اون تا داره.
مثل هميشه خوب شد همه شکلاتامو خوردم
اما اون هيچ کدومشو نخورد حالا با يه صندوق پر از شکلات نخورده چي مي کنه؟

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:


نمایش پستها:                 مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی  
پاسخ دادن به این موضوع
 

صفحه 1 از 1

تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
 Related Topics 


 information 

 

پرش به:  
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید


Copyright 2004-2024. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc