كنترل پنل             جستجو               پرسشهای متداول            .:: آخرین پست‌های انجمن ::.            لیست اعضا            مدیران سایت             درجات        ورود
فهرست انجمن‌ها -> مباحث متفرقه
پاسخ دادن به این موضوع
سفر حج
پست تاریخ: پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 - 16:17    
niyosha488
کاربر فعال
کاربر فعال


پست: 1537
عضو شده در: 11 مرداد 1385

blank.gif


امتياز: 14831

عنوان: سفر حج خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

سفر حج

مرد قلبش رو با دست فشار می داد. باز هم همون سوزش قلب همیشگی اومده بود سراغش. چشماش گرم شده بود ولی درد قلب امونش رو بریده بود سعی کرد با مرور خاطرات گذشته فکرش رو مشغول کنه تا زودتر خوابش ببره.


امروز صبح بود یکی از دوستاش عازم سفر حج بود. خیلی دوست داشت بتونه به این سفر بره یا حداقل همسرش رو به این سفر بفرسته ولی با حقوق یه معلم دبستان و سه چهار سر عائله زور زورکی می تونست خرج خونه رو بده. همین امروز صبح که داشت می رفت به دوستش التماس دعا بگه از دم حسینیه رد شد، مردی رو دید که از قبل می شناختش. یه آدم مستمند و بدبخت، یکی که به نون شبش هم محتاج بود ولی آدم آبرومندی بود و هرگز دست جلوی کسی دراز نکرد بود. مرد رو صدا زد، کشیدش کنار و دست کرد تو جیبش ده هزار تومانی که تو جیبش بود رو درآورد و گذاشت تو جیب مرد. مرد اومد حرفی بزنه که اون گفت: یا علی، خداحافظ شما و رفت.


امروز روز پدر بود و اون نمی خواست یه پدر جیبش بدون پول باشه برای همین به مرد مستمند همه ی پولش رو داد تا برای بچه هاش میوه و شیرینی بگیره. انگار سبک شده بود، عین خیالش نبود که الان پانزدهم ماه هست و تا آخر ماه همین ده هزار تومان رو برای خرج خونه داشته.


بازم قلبش تیر کشید و از عالم خیال درش آورد.


چشماش رو باز کرد و همینطور که تو رختخواب دراز کشیده بود چشمش به طاق چشمه ای خونه ی کوچیک خشت و گلیشون افتاد. دوباره یاد گذشته افتاد برگشت به عقب 30 سال قبل. با داداشش که چند سال بزرگتر از اون بود مغازه ی باباش کار می کردند. شب های زمستون دیروقت از سرکار می اومدند. دم محلشون که می رسیدند از ترس حیوونای وحشی کفشاشون رو در می آوردند و می زدند زیر بغل و می دویدند فقط می دویدند تا به در خونه برسند. به خونه که می رسیدند کورمال کورمال می رفتند زیر کرسی، آتیش کرسی هم خاموش شده بود می رفتند تو زیر زمین پر از جک و جونور چهارتا حبه ذغال می آوردند و می نداختند تو کرسی تا یه کم پاهاشون گرم بشه تازه اول درس خوندنشون بود چراغ موشی ای که خودشون درست کرده بودند رو روشن می کردند و زیر نورش که پت پت می کرد درس می خوندند.


تو همین عوالم بود که خوابش برد، همه جا تاریک شد. مدت زمانی گذشت چندسال یا چند دقیقه؟! نور خیره کننده ای دید. همه جا روشن شد و صدای همهمه ای شنید دید. تا به خود اومد دید اومده مکه چشماش پر از اشک شوق بود، می خواست پرواز کنه شروع کرد طواف کردن و لبیک گفتن با هر دور طواف یک سال جوونتر می شد. دیگه نمی خواست برگرده ولی صدایی می گفت پاشو نمازت الان قضا می شه ها. چشماش رو باز کرد همسرش بود که داشت صداش می کرد. دیشب کلی سفر کرده بود رفته بود به 30 سال قبل و مهمتر از همه رفته بود سفر مکه.


سر نماز گریه امونش نداد با خدا درد و دل کرد گفت خدایا چند سال قبل سکته کردم برای چند لحظه ای اومدم پیشت(هنوز اون نور رو اون فضای خاص و دوست داشتنی حالت کما رو یادش بود) حالا بهم وسع مال بده که قلبم رو عمل کنم بهم اونقدر عطا کن که به مهمونی خونت بیام اونقدر بده که به فقرا کمک کنم.


تا این حرف رو زد از خود بی خود شد و سر به درگاهش گذاشت و زار زد، آخه حواسش نبود خدا در عوض ده هزار تومان اون رو به بهترین سفر برده بود.سفر حج. سفری که زایده ی جسم- روح پاکش رو همراهی نکرده بود.


از اون روز اون هم شده بود حاجی.


البته حاجی ای که در صحرای عرفات عربستان به معرفت نرسیده بود بلکه در صحرای عرفات دنیا و قبل از مکه رفتن به یک معرفت واقعی رسیده بود.


برگرفته از یک ماجرای واقعی

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 - 16:28    
Creative
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 219
عضو شده در: 4 بهمن 1384
محل سکونت: تهران
iran.gif


امتياز: 2455

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email

از این ماجرا ها تا حالا من چند تا شنیدم که اتفاق افتاده. البته به شکل های دیگه.
خیلی جالب بود. خدا از این سفرها نصیب همه ما بکنه .

آمین.

ممنون از شما ...

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:


نمایش پستها:                 مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی  
پاسخ دادن به این موضوع
 

صفحه 1 از 1

تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
 Related Topics 


 information 

 

پرش به:  
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید


Copyright 2004-2024. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc