كنترل پنل             جستجو               پرسشهای متداول            .:: آخرین پست‌های انجمن ::.            لیست اعضا            مدیران سایت             درجات        ورود
فهرست انجمن‌ها -> مباحث متفرقه
پاسخ دادن به این موضوع
lol! به این میگن خانواده خوشبخت؟؟؟!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟!!!!!
پست تاریخ: شنبه 4 شهریور 1385 - 13:47    
libero
عضو گروه مديريت آفتابگردان
عضو گروه مديريت آفتابگردان


پست: 1175
عضو شده در: 16 آبان 1384
محل سکونت: تهران
iran.gif


امتياز: 11304

عنوان: lol! به این میگن خانواده خوشبخت؟؟؟! خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email

!!!ما خانواده خوشبختي هستيم Wink


قضيه خيلي ساده بود . مادرم داشت همزن برقي رو كه باهاش مايه كيك رو هم زده بود ، با زبان ليس مي زد كه پدرم براي شوخي ، اونو به برق زده بود و يك جا ، تمام دندانهاي مادرم ، ريخته بود . مادرم چيزي نگفت تا شب . مادرم شب كه شد ما را از خانه بيرون برد و به هر كدام چهار سكه داد تا باهاش بريم شهر بازي

مادر بزرگ چند وقت پيش عمرشو داد به شما . رفته بود با همسايه مون مربا بندازن كه سگ همسايه گازش گرفته بود . اون هم نامردي نكرده بود و پاي سگ رو چنان گاز گرفته بود كه سگ از حال رفته بود . يك ربع بعد ، پاپي كه به هوش اومده بود ، گردن مادربزرگ رو چنان گازي گرفته بود كه ما از آتش نشاني براي در آوردن سرش كمك گرفتيم و اونها هم مجبور شدند از باغ وحش ، مامور ويژه سگ ها رو بيارند و طي يك سري آموزش خاص به سگ بفهمونند كه سر مادربزرگ من رو از معده اش بالا بياره و به ما پس بده . پدربزرگ كه اين خبر رو شنيده بود ، به سراغ زن همسايه رفته بود و منتظر شده بود تا از خونه در بياد تا با تراكتور از روي صورتش رد بشه ولي از شانس بد پدربزرگم ، اون زن يك تروريست بين المللي بوده و هنگام خروج از خانه اش با خود سه كيلو تي ان تي حمل مي كرده و الان سه هفته است كه جسد همسايه هاي سه چهار تا كوچه اينور تر و اونور تر رو دارن از زير آوار در ميارن . عموي من كه پدر و مادرش رو به خاطر اون همسايه از دست داده بود و لازم به ذكر است كه حدود شش ماه هست كه در زندانه و به بيست و نه بار اعدام محكوم شده ، براي گرفتن انتقام ، به اون محل مي ره ولي با تعدادي خانه كه خراب شده مواجه مي شه . براي اينكه كاري كرده باشه و آبي بر روي اجاق انتقامش ريخته باشد ، سي و هشت سگ رو يك جا بلعيده بوده كه با هجده شكايت از طرف صاحبان سگ ها و انجمن حمايت از حيوانات و جمعيت سبز و انواع و اقسام ان جي او ها ، حكمش هموني مي شه كه گفتم . پسر عموي بزرگترم براي فراري دادن عمويم از زندان فكر بكري به ذهنش مي رسه و در اداره زندان ها بعنوان مسوول تست كلاهك برقي كه روي سر متهمان مي گذارند ، تا با صندلي الكتريكي اعدام شوند ، استخدام مي شه . ولي الان اون هم سه ماهي مي شه كه روزي سي و هشت بار ازش برق با ولتاژ سيصد ولت رد مي كنند و به كلي هدفشو فراموش كرده و حتي ياد آوري ما هم نتيجه اي نداشته . پدر من ، نسبت به بقيه اعضاي فاميل ، محترم تر و منتطقي تربود ، مي گم بود چون متاسفانه چند ماهي مي شه كه عمرشو داده به شما . قضيه خيلي ساده بود . مادرم داشت همزن برقي رو كه باهاش مايه كيك رو هم زده بود ، با زبان ليس مي زد كه پدرم براي شوخي ، اونو به برق زده بود و يك جا ، تمام دندانهاي مادرم ، ريخته بود . مادرم چيزي نگفت تا شب . مادرم شب كه شد ما را از خانه بيرون برد و به هر كدام چهار سكه داد تا باهاش بريم شهر بازي ، وقتي ما از خانه حسابي دور شده بوديم ، انفجاري عظيم را از دور ديديم و حتي برادرم گفت كه سر بابايمان را ديده كه به هوا مي رفته ولي ما فقط خنديديم . صبح فردا متوجه شديم كه مادرم در بادمجان هاي شام ، تي ان تي گذاشته بوده و پدر از همه جا بي خبر من هم چنگالي در يكيشان فرو كرده بوده . حالا من با دو برادرم كه يكي بزرگتر و يكي كوچك تر بود ، آواره خيابان ها شده بوديم . خيلي زود برادر بزرگ ترم كه به آثار باستاني و هنري علاقه وافري داشت هم عمرشو داد به شما . يك روز كه زير مجسمه آزادي وايساده بود ، دست مجسمه كنده مي شه و با احتساب وزني حدود هفت تن ، روي سرش ميوفته . برادر كوچك ترم هم ، براي در آوردن جسد برادر بزرگ ترم به كمكش مي شتابه كه يك جايي از مجسمه آزادي كه اسمشو نمي تونم بگم ، روي سر اون مي يفته و اون هم مي ميره . الان من تنها شده ام . احساس خاصي ندارم ، براي آينده مي خواهم نقشه بكشم كه پول دار بشم . بعد زن بگيرم . بعد يك كاديلاك مدل هفتاد و دو بخرم كه باهاش برم سفر دور دنيا . الان كه دارم اين ها رو مي گم در حال سقوط از بالا پشت بام يكي از برجهاي دو قلو هستم . باد خنكي به صورتم مي خورد و هنوز هم احساس مي كنم كه خانواده خوشبختي دارم .

همين

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست: Hamid (شنبه 4 شهریور 1385 - 16:45) Hamed_jon (یکشنبه 5 شهریور 1385 - 07:28)

پست تاریخ: شنبه 4 شهریور 1385 - 15:45    
sooraty
مدير انجمن ادبي
مدير انجمن ادبي


پست: 478
عضو شده در: 2 مرداد 1384
محل سکونت: .::ساوه::.
iran.gif


امتياز: 4538

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email

oh . . . . my god

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: شنبه 4 شهریور 1385 - 15:58    
niyosha488
کاربر فعال
کاربر فعال


پست: 1537
عضو شده در: 11 مرداد 1385

blank.gif


امتياز: 14831

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

چه جالب هر کي فکر مي کنه خوشبخته البته هر کسي از خوشبختي يه تعبيري داره اينم يه جورشه Mr. Green

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:


نمایش پستها:                 مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی  
پاسخ دادن به این موضوع
 

صفحه 1 از 1

تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
 Related Topics 


 information 

 

پرش به:  
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید


Copyright 2004-2024. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc