یه مشاعره کوچولویه دیگه (البته ایندفه یکم بزرگتر )

yassesepid

از نامه سیاه نترسم که روز حشر

با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم

Raha

می خواهمت بگو و دگرباره ام بسوز
در شعله فریب دم دلنشین خویش

sooraty

بازم عشق من فروغ :‌

شب خامش است و در بر من نالد
او خسته جان ز شدت بیماری
بر اضطراب و وحشت من خندد
تک ضربه های ساعت دیواری

Raha

حالا كه فروغ دوست داري بفرما Wink

یک شب چو نام من به زبان آری
می خوانمت به عالم رویایی
بر موجهای یاد تو می رقصم
چون دختران وحشی دریایی

sooraty

مرسي ( نگي بي کِسي ) 8)
یک شب ز ماورای سیاهی ها
چون اختری بسوی تو می ایم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می ایم

Raha

میسوزم از فراغت روی از جفا بگردان
هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان

niyosha488

حالا که فروغ بازيه اينم از فروغ

نیست یاری تا بگویم راز خویش
ناله پنهان کرده ام در ساز خویش
چنگ اندوهم خدا را زخمه ای
زخمه ای تا برکشم آواز خویش
برلبانم قفل خاموشی زدم
با کلیدی آشنا بازش کنید
کودک دل رنجه ی دست جفاست
با سر انگشت وفا نازش کنید
پر کن این پیمانه را ای هم نفس
پر کن این پیمانه را از خون او
مست مستم کن چنان کز شور می
باز گویم قصه افسون او

Raha

وای برمن،با جهانی شرمساری کی توانم-
تا بدرگاهت بر آرم نیمه شب دست نیازی؟
با چنین شرمندگیها،کی زدست من بر آید-
تا بجویم چاره ای درد دلی از چاره سازی؟

animeditor

یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد

Raha

دروغ است این اگر پس آن دو چشم راز گویت را
چرا هر لحظه بر چشم من دیوانه می دوزی

ی