كنترل پنل             جستجو               پرسشهای متداول            .:: آخرین پست‌های انجمن ::.            لیست اعضا            مدیران سایت             درجات        ورود
فهرست انجمن‌ها -> علمي-آموزشي، اجتماعي، فرهنگي -> انجمن ادبي
پاسخ دادن به این موضوع رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3, 4
یه شعر!!!!!!!
پست تاریخ: یکشنبه 12 آذر 1385 - 09:43    
niyosha488
کاربر فعال
کاربر فعال


پست: 1537
عضو شده در: 11 مرداد 1385

blank.gif


امتياز: 14831

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

اندوه سارا




نقطه سر خط ... بابا .. نا ... ندارد


از بس كه دستش پينه بسته جا ندارد


سارا نمي فهمد چرا در بين آنها


بابا كه از جنگ آمده يك پا ندارد


بابا هواي سينه اش ابريست، سارا!


اما كسي در فكر بابا نيست سارا!


از بس كه سرفه كرده ديگر نا ندارد


اما نمي داند دليلش چيست سارا


بابا برايم قصه مي گويد دوباره


از آسمان،ازابر،ازباران،ستاره


از عشق مي گويم برايت خوب بابا


از مردهاي عاشقي كه تكه پاره


سارا كجايي! ديكته ... خانم! بابا رفت


از پيش ما ديروز،تنها، بي خبر رفت


خانم معلم چشم هايش خيس شد، بعد


نقطه ، سرخط،


عاقبت بابا سفر رفت

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست: libero (یکشنبه 12 آذر 1385 - 09:51) Hamid (چهار‌شنبه 15 آذر 1385 - 16:34)

پست تاریخ: چهار‌شنبه 15 آذر 1385 - 15:04    
Raha
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 297
عضو شده در: 22 آبان 1385
محل سکونت: Hamburg
germany.gif


امتياز: 2475

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email

د وستت دارم ...... و پرانتز را می بندم

........ بیش از اینت نمی توانم دوست بدارم
تو را به خطهای کوفی
بر دستبند های کبوتران نوشتم
و بر ابریقهای مس دمشقی
و چراغهای حرم حضرت زینب
و مسجد های آستانه
و گنبدهای طلاکوب
و بر نخستین صفحه از غزل ِ غزلها
....... و پرانتز را بستم
*
تویی آن عادت نوشتن، که از آن شفا نتوان یافت
تو عادت ِ تصرف و تملک و اسکان هستی
عادت ِ فتح و خونریزی و وحشیگری
تو عادتی چنگ فرو کرده درگوشت ِ کلماتم هستی
........ پس یا تو رخت سفر باید ببندی
...... یا من
...... یا نوشتن
*
...... زیبایی تو
حافظهء فرهنگی مرا بر می انگیزد
...... و هر چیزی را برق گرفته می کند
...... زبانم را
...... انگشتانم را
...... و پیکر کاغذ سپید را
*
...... زیبایی تو آذرخشها را شعله ور می کند
در اثاث اتاقم
...... در ملافه های بسترم
و بندهای رجولیّیت را می بندد
....... میان من و نونِ ِ الفبا
و طاء های تأنیث
پس چگونه ای زن از تو پرهیز کنم .... ؟
حتی زشتی چون به تو نزدیک شود
....... زیبا می شود
*
تو آن زبانی هستی
...... که هر روز شمار حروفت تغییر می کند
و هر روز
...... ریشه هایت تغییر می کند
...... و اشتقاقهایت
و شیوهء اعراب گذاری ِ تو
*
هر روز
تو را از بر می کنم
....... جغرافیای مءونث بودنت را
...... سرامیک میانت را
...... موسیقی دستانت را
...... . همهء نامهای نیکویت را

«نزار قبانی»

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: جمعه 1 دی 1385 - 16:08    
Raha
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 297
عضو شده در: 22 آبان 1385
محل سکونت: Hamburg
germany.gif


امتياز: 2475

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email

به مناسبت شروع فصل زيباي زمستان شعري از آقاي مهدي اخون ثالث كه خودم عاشق اين شعر هستم تقديم به افتبگردونيهاي مهربون


زمستان


سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است

نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ای

دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم

حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است

حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: جمعه 1 دی 1385 - 16:34    
niyosha488
کاربر فعال
کاربر فعال


پست: 1537
عضو شده در: 11 مرداد 1385

blank.gif


امتياز: 14831

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

اي هميشه خوب


ماهي هميشه تشنه ام
در زلال لطف بيكران تو .
مي برد مرا به هر كجا كه ميل اوست
موج ديدگان مهربان تو

زير بال مرغكان خنده هات
زير آفتاب داغ بوسه هات
- اي زلال پاك ! -
جرعه جرعه جرعه مي كشم تو را به كام خويش
تا كه پر شود تمام جان من ز جان تو !

اي هميشه خوب !
اي هميشه آشنا !
هر طرف كه مي كنم نگاه ،
تا همه كرانه هاي دور ،
عطر و خنده و ترانه مي كند شنا
در ميان بازوان تو !

ماهي هميشه تشنه ام
اي زلال تابناك !
يك نفس اگر مرا به حال خود رها كني
ماهي تو جان سپرده روي خاك !

فريدون مشيري

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:


نمایش پستها:                 مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی  
پاسخ دادن به این موضوع
 
رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3, 4
صفحه 4 از 4

تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
 Related Topics 


 information 

 

پرش به:  
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید


Copyright 2004-2024. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc